گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل هیجدهم در بیان جماعتی است که داخل جهنم میشوند و جمعی که در آن مخلد میباشند و جمعی که در آن مخلد نمیباشند







بدان که خلافی نیست در آنکه اهل بهشت مخلد در بهشت خواهند بود و هر که داخل بهشت شود خواه بدون عذاب و خواه بعد از
عذاب دیگر بیرون نخواهد آمد و خلافی نیست میان مسلمانان در آنکه کفار و منافقان که حجت بر ایشان تمام شده باشد مخلدند
در عذاب جهنم و عذاب ایشان هرگز سبک نخواهد شد و آیات بسیار در این باب گذشت و اطفال و مجانین کفار البته داخل
بهشت نمیشوند و گذشت که آیا داخل جهنم میشوند یا در اعراف خواهند بود یا تکلیف دیگر نسبت بایشان خواهد شد و جمعی
از ضعفاء العقول که تمیز میان حق و باطل نتوانند کرد یا جمعی که دور از بلاد اسلام باشند و تفحص دین نتوانند کرد یا در زمان
جاهلیت و فترت باشند و حجت بر ایشان تمام نشده باشد داخل مرجون لامر اللّهاند و احتمال نجات در باب ایشان هست و خلافی
نیست در آنکه کسی که منکر یکی از ضروریات دین اسلام باشد در حکم کفار است و مخلد در نار است و ضروري دین اسلام
آنست که بدیهی شده باشد در دین اسلام و هر که صاحب 516 این دین باشد آن را داند مگر نادري مثل کسی
که تازه مسلمان شده باشد و هنوز نزد او ضروري نشده باشد مانند نماز و روزه ماه مبارك رمضان و حج و زکاة و امثال اینها کسی
که ترك اینها کند کافر نیست و کسی که ترك اینها را حلال داند کافر است و مستحق قتل است و همچنین اگر فعلی از او صادر
شود که متضمن استخفاف بدین یا محرمات الهی باشد عمدا مثل آنکه عمدا مصحف مجید را بسوزاند یا در قازورات اندازد یا لگد
بر آن بزند یا حقتعالی یا ملائکه یا یکی از انبیاء را دشنام دهد یا سخنی بگوید که متضمن استخفاف باشد خواه در نظم و خواه در
نثر یا کعبه معظمه را خراب کند بیجهت یا عمدا در آن بول کند یا غائط و همچنین نسبت بروضات مقدسه حضرت رسول اللّه و
ائمه استخفافی کند بقول یا بفعل یا تربت شریف حسین علیه السّلام را استخفافی کند قولا یا فعلا مثل آنکه العیاذ باللّه بآن استنجاء
نماید یا نسبت بکتب حدیث شیعه استخفاف کند و بعضی کتب فقه شیعه را نیز چنین میدانند یا بیکی از عبادات که ضروري دین
صفحه 117 از 190
است استهزاء و استخفاف نماید یا بت یا غیر بت را معبود خود قرار دهد و آن را بقصد عبادت سجده کند یا شعار کفار را که
متضمن اظهار کفر باشد ظاهر گرداند مثل آنکه زنار ببندد باین قصد و یا پیشانی خود را بروش هنود زرد کند بقصد اظهار شعار
ایشان و بعضی دیگر در ضمن ضروریات دین مذکور خواهد شد ان شاء اللّه و اما غیر شیعه امامیه از زیدیه و سنیان و فطحیه و واقفیه
و کیسانیه و ناووسیه و سایر فرق مخالفین اگر انکار یکی از ضروریات دین اسلام کنند آنها نیز کافر و نجس و مخلد در جهنماند
مانند خوارج که بر امام زمان خروج کردهاند و ناسزا نسبت بائمه میگویند مانند خارجیان عمان یا غلات که ائمه را خدا دانند یا بهتر
از پیغمبر دانند یا گویند خدا در ایشان حلول کرده است یا ایشان را خالق عالم دانند بنا بر بعضی از احادیث و نواصب که عداوت با
همه ائمه یا بعضی از ایشان داشته باشند زیرا که وجوب محبت ایشان ضروري دین اسلام است و از حضرت صادق علیه السّلام
منقولست که غسل مکن در جائی که در آن جمع میشود غساله حمام زیرا که در آن غساله ولد زنا میباشد و غساله ناصبی میباشد و
آن بدتر است از ولد زنا بدرستی که حق تعالی خلقی بدتر از سگ نیافریده است و ناصبی نزد خدا خوارتر است از سگ و مجسمه
که خدا را جسم میدانند از بلور یا بصورت پسر ساده میدانند ایشان نیز کافر و مخلد در آتشند و در غیر اینها از فرق مخالفان دو
قسمند (اول) متعصبی چندند که حجت بر ایشان تمام شده است و علم ببطلان مذهب خود نیز دارند و از براي تعصب و اغراض
دنیویه انکار حق مینمایند یا باعتبار متابعت آباء و اسلاف بدین باطل قائل شدهاند و قوت تمیز میان حق و باطل ندارند و خود را از
اغراض باطله خالی نمیکنند که حق بر ایشان 517 ظاهر شود و تفحص دین حق نمیکنند با آنکه قدرت بر آن
دارند و (دویم) جماعتی چندند که ضعیف العقلند و باعتبار ضعف عقل تمیز میان حق و باطل نمیتوانند کرد یا در بلاد مخالفیناند و
قدرت بر هجرت و تفحص دین حق ندارند یا در زمان فترت و یا جاهلیتاند و اهل باطل غالبند و اهل حق از خوف پنهانند و حق بر
ایشان ظاهر نشده است و امثال ایشان چنانکه اشاره به آنها شد اما جماعت دویم مشهور میان علماء آنست که ایشان داخل مرجون
لامر اللّهاند نه حکم بکفر ایشان میتوان کردن و نه حکم بایمان ایشان در آخرت حال ایشان معلوم میشود چنانکه حقتعالی فرموده
است که مستضعفان از زنان و مردان و پسران که استطاعت حیله و چاره ندارند و هدایت نمییابند راهی را پس این جماعت شاید
خدا عفو کند ایشان را و خدا عفوکننده و آمرزنده است و احادیث بسیار در تفسیر این آیه کریمه وارد شده که مراد جماعتی چندند
که حیله بسوي کفر نمییابند که دانسته کافر شوند و راهی بسوي ایمان نمییابند و ایشان اطفالند و آنها از مردان و زنان که عقول
ایشان مثل عقول کودکانست و بعضی گفتهاند که مستضعف کسی است که ولایت اهل بیت و محبت ایشان دارد و بیزاري از
دشمنان ایشان نمیکند و در بعضی از روایات وارد شده است که هر که اختلاف مذاهب را دانست و فهمید او مستضعف نیست و
باز حقتعالی فرموده است که جماعتی دیگر هستند که تأخیر کردهاند حکم ایشان را تا امر خدا در باب ایشان معلوم شود یا عذاب
میکند ایشان را یا توبه ایشان را قبول میکند و ایشان را مرجون لامر اللّه میگویند و در احادیث وارد شده است که مراد گروهی
چندند که از شرك و بتپرستی در آمدهاند و ایمان را بدل خود نشناختند که داخل بهشت شوند و انکار نیز نکردند که داخل
جهنم شوند. و در محاسن از زراره بسند صحیح روایت کرده است که از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند از قول حقتعالی که
هر که حسنهاي بیاورد از براي او است ده برابر آن آیا در باب کسی هست که شیعه نباشد فرمود که نه مخصوص مؤمنان است گفتم
کسی که نماز کند و روزه بدارد و اجتناب محرمات بکند و ورع نیکو داشته باشد و نه عارف باشد و نه ناصبی فرمود که خدا ایشان
را داخل بهشت میکند برحمت خود و شیخ طوسی در کتاب غیبت روایت کرده است از کامل ابن ابراهیم که گفت بخدمت
حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام رفتم و در خواطر داشتم که سؤال کنم آیا داخل بهشت میشود کسی که امامان خود را مثل
آنکه من میشناسم بشناسد و شیعه نباشد چون داخل شدم و سلام کردم نشستم نزدیک درگاهی که پرده در آن آویخته بود بادي
آمد و گوشه پرده را برداشت جوانی بنظر من آمد مانند پاره ماهی و نزدیک بچهار سال 518 میبایست داشته باشد
مرا ندا کرد که اي کامل بن ابراهیم بر خود لرزیدم و ملهم شدم گفتم لبیک اي سید من گفت آمدهاي بسوي ولی خدا و حجت او
صفحه 118 از 190
و باب او که سؤال کنی که داخل بهشت نمیشود مگر کسی که مثل تو عارف و شیعه باشد گفتم بلی و اللّه از براي همین آمدهام
فرمود که اگر چنین باشد کم کسی داخل بهشت خواهد شد بخدا سوگند که گروهی داخل بهشت میشوند که ایشان را حقیه
میگویند گفتم اي سید من کیستند آنها فرمود گروهیاند که بسبب محبتی که با علی دارند قسم بحق او یاد میکنند و نمیدانند
چیست حق او و فضل او و اما جماعت اول که متعصبان مخالفانند در باب ایشان خلافست بعضی گفتهاند که ایشان در دنیا و آخرت
هر دو حکم کافر دارند و نجساند و در آخرت مخلد در جهنماند سید مرتضی و جمعی باین قائلند و اکثر علماي امامیه را اعتقاد
آنست که در دنیا حکم اسلام بر ایشان جاري است و در آخرت مخلد در جهنماند و بعضی گفتهاند بعد از دخول جهنم از جهنم
بدر میآیند اما داخل بهشت نمیشوند و در اعراف خواهند بود و نادري قائل شدهاند که بعد از عذاب طویل داخل بهشت میشوند و
این قول نادر و ضعیف است. و علامه حلی در شرح یاقوت گفته است اما آنها که میگویند که نص خلافت بر حضرت امیر نشده
است اکثر اصحاب ما قائلند که ایشان کافرند و بعضی گفتهاند که ایشان فاسقند و آنها که قائلند که ایشان فاسقند خلاف کردهاند
در حکم ایشان در آخرت اکثر گفتهاند که ایشان مخلدند در جهنم و بعضی گفتهاند که ایشان خلاص میشوند از عذاب و داخل
بهشت میشوند و این قول نادر است نزد منصف و او قائل شده است که از عذاب خلاص میشوند اما داخل بهشت نمیشوند و
روایاتی که دلالت بر کفر مخالفین میکند و آنکه ایشان مخلد در نارند و اعمال ایشان مقبول نیست از طرق عامه و خاصه متواتر
است و قول باینکه ایشان مخلد در جهنم نیستند یا داخل بهشت میشوند قولی است در نهایت ندرت و قائل بآن معلوم نیست و آن
در میان متأخرین متکلمین بهم رسیده است که خبري از اخبار و آثار و اقوال قدماي اخبار ندارند ابن بابویه در رساله عقاید گفته
است که هر که دعواي امامت کند و امام نباشد ظالم و ملعونست و هر که امامت را بغیر اهلش قائل شود ظالم و ملعونست و حضرت
رسول صلی اللّه علیه و آله فرموده است که هر که انکار کند امامت علی را بعد از من انکار پیغمبري من کرده است و هر که انکار
پیغمبري من کند انکار پروردگاري خدا کرده است و گفته است اعتقاد ما در حق کسی که انکار امامت امیر المؤمنین و امامان بعد
از او کند بمنزله کسی است که انکار پیغمبري پیغمبران کرده است و اعتقاد ما در باب کسی که اقرار کند بامامت امیر المؤمنین حق
الیقین، ص: 519 و انکار کند یکی از امامان بعد از او را بمنزله کسی است که ایمان بیاورد بجمیع پیغمبران و انکار کند پیغمبري
محمد را و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که منکر آخر ما مثل منکر اول ما است و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم
فرمود که امامان بعد از من دوازده نفرند اول ایشان حضرت امیر است و آخر ایشان حضرت قائم است اطاعت ایشان اطاعت من
است هر که انکار کند یکی از ایشان را انکار من کرده است و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که هر که شک کند در کفر
دشمنان ما و ستم کنندگان بر ما کافر است و اعتقاد ما در آنها که با علی جنگ کردهاند مثل فرموده پیغمبر است هر که با علی قتال
کند با من قتال کرده است و هر که با علی جنگ کند با من جنگ کرده است و هر که با من جنگ کند با خدا جنگ کرده است و
سخن آن حضرت در حق علی و فاطمه و حسنین که من جنگم با هر که با ایشان جنگ کند و صلحم با هر که با ایشان صلح کند و
اعتقاد ما در برائت آنست که بیزاري جویند از بتهاي چهارگانه یعنی أبو بکر و عمر و عثمان و معاویه و زنان چهارگانه یعنی
عایشه و حفصه و هند و ام الحکم و از جمیع اشیاع و اتباع ایشان و آنکه ایشان بدترین خلق خدایند و آنکه تمام نمیشود اقرار بخدا و
رسول و ائمه مگر به بیزاري از دشمنان ایشان. و شیخ مفید در کتاب المسائل گفته است که اتفاق کردهاند امامیه بر آنکه هر که
انکار کند امامت احدي از ائمه را و انکار کند چیزي را که خدا بر او واجب گردانیده است از فرض اطاعت ایشان پس او کافر و
گمراهست و مستحق خلود در جهنم است و در موضع دیگر فرموده است که اتفاق کردهاند امامیه بر آنکه اصحاب بدعتها همه
کافرند و بر امام لازم است که ایشان را توبه بفرماید در وقتی که متمکن باشند بعد از آنکه ایشان را بدین حق بخواند و حجتها را بر
ایشان تمام کند اگر توبه کنند از بدعتهاي خود و براه راست بیایند قبول کند و الا ایشان را بکشد از براي آنکه مرتدند از ایمان و
هر که از ایشان بمیرد بر آن مذهب او از اهل جهنم است و سید مرتضی در شافی و شیخ طوسی در تلخیص گفتهاند که نزد ما امامیه
صفحه 119 از 190
ثابت است که هر که جنگ کند با حضرت امیر او کافر است و دلیل بر این اجماع فرقه محقه امامیه است بر این و اجماع ایشان
حجت است و ایضا میدانیم هر که با آن حضرت جنگ کند منکر امامت او خواهد بود و انکار امامت او کفر است همچنانکه انکار
نبوت کفر است زیرا که مدخلیت هر دو در این باب بیک نحو است پس استدلال کردهاند باحادیث بسیار در این باب و شیخ زین
الدین در رساله حقایق الایمان نیز سخن بسیار در این باب گفته است و معلوم میشود که کفر واقعی ایشان را اجماعی میداند و آنچه
از اخبار در این باب ظاهر میشود آنست که غیر مستضعفین از مخالفان در احکام آخرت 520 حکم کفار دارند و از
جهنم بیرون نمیآیند و در دنیا نیز حکم کفار دارند اما چون خدا میدانست که دولت باطل بر دولت حق پیش از ظهور قائم غالب
خواهد آمد و شیعیان را معاشرت و مواصلت و معامله با مخالفان ضرور خواهد شد در این دولتهاي باطل اکثر احکام اسلام را بر
ایشان جاري گردانید که جان و مال ایشان محفوظ بوده باشد و حکم بطهارت ایشان بکنند و ذبیحه ایشان را حلال دانند و دختران
از ایشان بخواهند و میراث بایشان بدهند و از ایشان بگیرند و سایر احکام اسلام را برایشان جاري کنند تا بر شیعیان کار تنگ نشود
در دولت ایشان و چون حضرت صاحب ظاهر شود حکم بتپرستان را بر ایشان جاري کند و در همه احکام مثل کفار باشند چنانچه
شیخ مفید و شیخ شهید ثانی باین نحو تصریح کردهاند و باین وجه جمع میان همه احادیث میشود و ایضا ممکن است بگوئیم که
چون در این زمان شبههاي بر ایشان هست فی الجمله حکم اسلام بر ایشان در دنیا جاري میشود و در زمان حضرت قائم چون حق
ظاهر صریح را که بمعجزات باهرات ظاهر شده است انکار میکنند حکم سایر کفار دارند و از جمله احادیثی که دلالت بر کفر
ایشان میکند حدیث متواترهاي است که عامه و خاصه روایت کردهاند از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که هر که بمیرد و امام
زمان خود را نشناسد مرده خواهد بود بمرگ جاهلیت و از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند از معنی این حدیث فرمود که یعنی
بر کفر و نفاق و گمراهی مرده است. و کلینی بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که سه کسند که حقتعالی
نظر رحمت نمیکند بر ایشان در قیامت و عمل ایشان را قبول نمیکند و عذاب الیم از براي ایشان خواهد بود کسی که دعواي امامت
کند و از جانب خدا منصوب نباشد و کسی که انکار کند امامی را که از جانب خدا منصوب شده است و کسی که گمان کند که
این دو کس در اسلام بهره دارند و در احادیث بسیار تأویل آیاتی که در عذاب ابدي کفار و مشرکان وارد شده است باهل سنت و
مخالفان کردهاند و ایضا در اخبار بیشمار وارد شده است که هر ناصبی هر چند سعی بسیار کند در عبادت داخل این آیه است
عامِلَۀٌ ناصِ بَۀٌ تَصْ لی ناراً حامِیَۀً یعنی عملکننده و تعب کشنده است یا ناصبی است و ملازم آتشی خواهد بود گرم و سوزنده و در
احادیث معتبره در علل و ثواب الاعمال وارد شده است که ناصبی آن نیست که دشمنی ما اهل بیت داشته باشد و هیچکس نیست
که بگوید که من دشمن محمد و آل محمدم و لکن ناصبی کسی است که با شما شیعیان دشمنی کند و داند که شما شیعه مائید و
ولایت ما دارید و تبري از دشمنان ما میکنید و ابن ادریس در کتاب سرائر از کتاب مسائل محمد بن علی بن عیسی روایت کرده
است که نوشتند 521 بخدمت امام علی النقی علیه السّلام و سؤال کردند که آیا محتاج هستیم در دانستن ناصبی بر
زیاده از این که أبو بکر و عمر را تقدیم کند بر امیر المؤمنین علیه السّلام و اعتقاد بر امامت آنها داشته باشد حضرت در جواب
نوشت هر که این اعتقاد را داشته باشد او ناصبی است و ابن بابویه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که رسول خدا
فرمود که در شب معراج چون مرا بآسمان بردند حقتعالی بمن وحی کرد در باب محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و
حسنین علیه السّلام و گفت اي محمد اگر بنده مرا عبادت کند بقدر آنکه مانند مشگ پوسیده بشود و بیاید بنزد من و انکار وجوب
ولایت و امامت ایشان بکند ایشان را در بهشت خود ساکن نگردانم و در زیر عرش خود جاي ندهم و در تفسیر امام حسن عسکري
فرموده است در تفسیر این آیه بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ یعنی بلی هر که
کسب کند گناهی را و احاطه کند باو خطاي او پس ایشان اصحاب جهنماند و همیشه در آن خواهند بود حضرت فرمود که گناهی
که احاطه باو کند آنست که او را بیرون کند از دین خدا و نزع کند او را از ولایت و دوستی ما و ایمن گرداند او را از غضب خدا و
صفحه 120 از 190
آن شرك بخداست و کفر بنبوت و کفر بولایت علی و خلفاي او و هر یک از اینها سیئهایست که باو احاطه کرده است یعنی احاطه
باعمال او کرده است و همه را باطل و محو کرده است و عمل کنندگان باین سیئه احاطهکننده اصحاب نارند و همیشه در جهنم
خواهند بود و کلینی بسند معتبر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است در تفسیر این آیه کریمه هر که انکار کند امامت امیر
المؤمنین را از اصحاب آتش است و همیشه در جهنم خواهد بود و عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که
دشمنان علی در جهنم خواهند بود ابد الآباد و هرگز بیرون نخواهد آمد و در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت باقر علیه السّلام
روایت کرده است که حضرت امیر فرمود که چون روز قیامت شود منادي ندا کند از آسمان که کجا است علی برخیزم بمن گویند
توئی علی گویم منم پسر عم پیغمبر و وصی او و وارث او پس بمن گویند راست گفتی داخل بهشت شو آمرزید خدا تو را و شیعه
تو را و امان بخشید تو را و ایشان را از فزع اکبر قیامت داخل بهشت شوید ایمنان ترسی بر شما نیست امروز اندوهناك نخواهید شد
هرگز و در علل از حضرت امام موسی علیه السّلام روایت کرده است که در وقت هر نماز که این خلق میکنند خدا ایشان را لعنتی
میکند گفتند چرا فرمود براي آنکه انکار حق ما و تکذیب ما میکنند در امامت و در معانی الاخبار بسند معتبر منقولست که حضرت
صادق علیه السّلام بحمران گفت که ریسمان دین حق و ولایت اهل بیت را 522 بکش میان خود و میان اهل عالم
هر که مخالف تو باشد در ولایت و امامت اهل بیت زندیق است هر چند از نسل محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی و فاطمه
علیهما السّلام باشد و بسند حسن کالصحیح دیگر فرمود که هر که مخالفت شما کند و از ریسمان ولایت بدر رود از او بیزاري
بجوئید هر چند از نسل علی و فاطمه علیهما السّلام باشد و در عقاب الاعمال از آن حضرت روایت کرده است که حقتعالی علی علیه
السّلام را نشانه میان خود و خلقش قرار داده است و بغیر او نشانی نیست هر که متابعت او کند مؤمنست و هر که انکار او کند کافر
است و هر که شک در او کند مشرکست و ایضا از آن حضرت منقولست اگر انکار حضرت امیر علیه السّلام کنند جمیع هر که در
زمین است خدا همه را عذاب کند و داخل جهنم کند و ایضا در اکمال الدین از حضرت کاظم علیه السّلام مروي است که هر که
شک کند در معرفت امام هر زمان بشخص او و نعمت او کافر شده است بجمیع آنچه خدا فرستاده است و در کتاب اختصاص از
حضرت صادق علیه السّلام منقولست که ائمه بعد از پیغمبر ما دوازده نجیبند که ملک با ایشان سخن میگوید هر که یکی از ایشان را
کم کند یا زیاد کند از دین خدا بدر میرود و بهرهاي از ولایت ما ندارد و در تقریب المعارف روایت کرده که آزاد کرده حضرت
علی بن الحسین علیه السّلام از آن حضرت پرسید که مرا بر تو حق خدمتی هست مرا خبر ده از حال أبو بکر و عمر حضرت فرمود
هر دو کافر بودند و هر که ایشان را دوست دارد کافر است. و ایضا روایت کرده است که ابو حمزه ثمالی از آن حضرت از حال أبو
بکر و عمر سؤال کرد فرمود که کافرند و هر که ولایت ایشان را داشته باشد کافر است و در این باب احادیث بسیار است و در کتب
متفرق است و اکثر در بحار الانوار مذکور است و اما اصحاب کبائر از شیعه امامیه که گناهان کبیره کرده باشند و بیتوبه مرده باشد
خلافی نیست میان علماي امامیه که ایشان مخلد در جهنم نخواهند بود و شفاعت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه البته
باکثر ایشان ملحق خواهد شد چنانکه گذشت و اما آنکه آیا بعضی از ایشان ممکن است داخل جهنم شوند و شفاعت بایشان ملحق
نگردد یا آنکه بفضل خدا هیچیک داخل جهنم نمیشوند و عقاب ایشان یا در دنیا است یا در وقت مردن یا در قبر یا در محشر و
احادیث در این باب اختلاف و ایهام بسیار دارد و گویا سبب اختلاف و ایهام آنست که شیعه جرأت بر ارتکاب کبایر و معاصی
ننمایند و معتزله اهل سنت را اعتقاد آنست که اصحاب کبایر در جهنم خواهند بود و احادیث و اخبار در نفی این قول بسیار است
چنانکه ابن بابویه بسند حسن کالصحیح از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده است که مخلد در جهنم نخواهد بود احدي مگر
اهل کفر و انکار و اهل ضلال و اضلال و شرك و کسی که اجتناب از گناهان کبیره کرده باشد از مؤمنان او را از گناهان صغیره
سؤال نمیکنند حق 523 تعالی میفرماید اگر اجتناب کنید از کبایر آنچه نهی کردهاند شما را از آن تکفیر میکنیم و
میآمرزیم از آن گناهان شما را و داخل میکنیم شما را در مدخل و منزل نیکوئی گرامی راوي گفت یا بن رسول اللّه پس شفاعت
صفحه 121 از 190
از براي کی لازم و واجب میشود از مؤمنان فرمود که خبر داد مرا پدرم از پدرش علی علیه السّلام که گفت شنیدم از رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که نیست شفاعت من مگر از براي اهل کبایر از امت من و اما نیکوکاران پس بایشان راه اعتراضی نیست
و احتیاج بشفاعت ندارند راوي گفت چگونه شفاعت از براي اهل کبایر میباشد و حال آنکه حقتعالی میفرماید وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ
ارْتَضی یعنی شفاعت نمیکنند شفاعت کنندگان مگر از براي کسی که پسندیده باشد و کسی که مرتکب کبایر میشود پسندیده
نیست حضرت فرمود هیچ مؤمنی نیست که ارتکاب گناهی بکند مگر آنکه بد میآید او را این فعل و پشیمان میشود از آن و
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که بس است پشیمانی از براي توبه فرمود که هر که شاد کند او را حسنه او و
آزرده کند او را گناه او پس او مؤمن است پس کسی که پشیمان نشود از گناهی که مرتکب او میگردد پس او مؤمن نیست و از
براي او شفاعت واجب نیست و ظالم بر نفس خود خواهد بود و حقتعالی میفرماید که نیست در قیامت ظالمان را دوستی و نه شفیعی
که سخن او را شنوند و اطاعت او کنند راوي گفت یا رسول اللّه بچه جهت مؤمن نیست کسی که پشیمان نشود بر گناهی که
مرتکب آن گردد حضرت فرمود زیرا که هر که مرتکب شود کبیرهاي از گناهان را داند بعلم یقین که او را وعید عقاب کردهاند
البته پشیمان میشود بر آنچه کرده است و هرگاه پشیمان شود تائب خواهد بود و مستحق شفاعت خواهد گردید و هرگاه نادم بر آن
نباشد مصر خواهد بود و مصر آمرزیده نمیشود براي آنکه مؤمن نیست و باور نکرده است عقوبت گناهی را که مرتکب شده است و
اگر ایمان بعقوبت میداشت البته پشیمان میشد و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرموده که کبیره نیست با استغفار و صغیره
نیست با اصرار و اما آنکه خدا فرموده است وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی یعنی شفاعت نمیکنند مگر آن کسی را که خدا دین او را
پسندیده باشد و دین اقرار بخداست بر حسنات و سیئات یعنی در دین داخل است و کسی که خدا دین او را پسندیده باشد البته
پشیمان میشود بر آنچه مرتکب شده است بر گناهان خود چون میداند عاقبت آن را در قبر و قیامت و در تفسیر عسکري علیه
السّلام مذکور است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمود که ولایت علی علیه السّلام حسنهایست که بآن ضرر نمیکند
چیزي از سیئات هر چند بزرگ باشد مگر آنکه باهلش میرسد از تطهیر گناهان بمحنتهاي دنیا و ببعضی از عذاب در آخرت تا آنکه
نجات بیابد از آن بشفاعت موالی طیبین و محبت علی علیه السّلام و مخالفت آن حضرت سیئه 524 ایست که نفع
نمیکند بآن هیچ چیز مگر آنکه منتفع میشوند در دنیا بسبب طاعتهاي خود بنعمت و صحت و فراخی روزي و چون وارد آخرت
میشوند بغیر عذاب چیزي از براي ایشان نخواهد بود پس فرمود کسی که انکار ولایت و امامت علی علیه السّلام کند بچشم خود
هرگز بهشت را نخواهد دید مگر در وقتی که از براي زیادتی حسرت او منزل او را در بهشت باو بنمایند که اگر مؤمن میبودي و
موالات علی علیه السّلام میداشتی جاي تو اینجا بودي و کسی که ولایت علی علیه السّلام و اقرار بامامت او داشته باشد و بیزاري
جوید از دشمنان او و انقیاد نمایند دوستان او را آتش را بچشم خود نخواهد دید مگر در وقتی که جاي او را در جهنم باو مینمایند و
میگویند اگر شیعه و موالی علی علیه السّلام نبودي جاي تو اینجا بودي مگر آنکه اگر گناه بسیار داشته باشد او را در جهنم عذاب
کنند آن قدر که از کثافت گناه پاك شود مثل آنکه آدم چرکین بدن خود را در حمام از چرك پاك کند پس بشفاعت موالی و
امامان خود از جهنم بیرون میآید و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که از خدا بترسید اي گروه شیعه و بدانید که
بهشت از شما فوت نمیشود هر چند بسبب قبایح اعمال شما دیر بدست شما آید پس سعی کنید بطاعات و عبادات در زیادتی و
رفعت درجات بهشت گفتند آیا داخل جهنم میشود احدي از محبان تو و محبان علی علیه السّلام فرمود کسی که چرکین کرده باشد
نفس خود را بمخالفت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام و مرتکب محرمات شده باشد و ستم بر مردان مؤمن و
زنان مؤمنه کرده باشد و مخالفت کرده باشد شرایعی را که براي او مقرر کرده باشند بیاید در روز قیامت کثیف و چرك آلوده و
نجس پس گویند باو محمد و علی علیه السّلام که تو چرکین و نجسی و صلاحیت رفاقت نیکان و معانقه حوریان و مصاحبت
ملائکه مقربان نداري مگر آنکه تو را پاك کنند از این کثافات پس او را داخل میکنند در طبقات بالاي جهنم و ببعضی از گناهان
صفحه 122 از 190
او را عذاب میکنند و بعضی از ایشان هستند که در صحراي محشر بعضی از شداید بایشان میرسد به سبب بعضی از گناهان ایشان
پس ائمه علیه السّلام بعضی از برگزیدگان شیعیان خود را میفرستد که برمیچینند و میربایند ایشان را از میان مردم چنانچه مرغ دانه
را برمیچیند و داخل بهشت میگردانند و بعضی گناهان ایشان کمتر است پس پاك میکنند ایشان را بشداید و نوایب که از
پادشاهان بایشان میرسد و بآفتها که در دنیا به بدنهاي ایشان میشود تا آنکه او را در قبر گذارند طاهر و مطهر و بعضی هستند که
نزدیک مرگ ایشان میشود و گناهی بر ایشان مانده است جان کندن را بر ایشان سخت میکنند تا کفاره ایشان شود و اگر گناهی
بماند بمذلتی که بعد از مرگ بایشان برسد کفاره میشود و اگر بازبماند بشدائد عرصات قیامت و اگر بیشتر و عظیمتر باشد در طبقه
اعلاي جهنم عذاب 525 میکنند و ایشان از سایر محبان ما عذابشان شدیدتر است و گناهشان عظیمتر است و این
جماعت را شیعه ما نمینامند و دوست دوستان ما و دشمن دشمنان ما میگویند و نیست شیعه ما مگر کسی که پیروي و متابعت ما کند
و اقتدا کند بما در اعمال ما و ابن بابویه و غیر او از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کردهاند که فرمود بخدا قسم که دوتاي
شما را در جهنم نخواهند دید بخدا قسم که یکی را نخواهند دید راوي پرسید که این در کجاي قرآن است فرمود در سوره رحمن
که میفرماید لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَ انٌّ یعنی سؤال کرده نمیشود از گناه او از شما شیعیان نه آدمی و نه جنی راوي گفت
در مصحف ما نیست حضرت فرمود بخدا سوگند که بود و عثمان انداخت و اگر نباشد باید عقاب خدا از همه خلق برطرف « منکم »
شود و کلینی بسند موثق از میسر روایت کرده است که گفت بخدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم فرمود اصحاب تو چه حال
دارند گفتم ما نزد سنیان بدتریم از یهود و نصاري و مجوس و بتپرستان حضرت تکیه فرموده بود چون این را گفتم درست نشست
و فرمود چه گفتی من اعاده کردم فرمود بخدا سوگند دو نفر شما داخل جهنم نمیشوند و اللّه یکی نیز داخل نمیشود و اللّه که
شمائید اهل این آیه که مضمونش این است چه میشود ما را چرا نمیبینیم مردانی چند را که ایشان را از اشرار و بدترین مردم
میشمردیم پس فرمود که سنیان شما را در جهنم طلب میکنند و یکی از شما را در جهنم نمییابند و این مضمون را کلینی و دیگران
بسندهاي بسیار روایت کردهاند فرات بن ابراهیم روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام که رسول خدا ص فرمود یا علی ع
در روز قیامت تو بنور من متوسل میشوي و من بنور خدا و فرزندان تو بنور تو و شیعیان تو بنور ذریه تو پس بکجا خواهند برد شما
را بغیر از بهشت پس چون داخل بهشت شوید و با زنان و حوریان خود در منازل خود قرار گیرید حقتعالی وحی کند بسوي مالک
که بگشا درهاي جهنم را تا نظر کنند دوستان من بسوي آنچه تفضیل دادهام ایشان را بر دشمنان ایشان بگشایند درهاي جهنم را و
شما مشرف شوید بر ایشان چون اهل جهنم شمیم بهشت را بیابند گویند اي مالک آیا طمع داري براي ما که خدا تخفیف دهد
عذاب را از براي ما ما نسیمی مییابیم مالک گوید خدا وحی کرد بسوي من که درهاي جهنم را بگشایم تا نظر کنند اهل بهشت
بسوي شما پس سر بالا کنند و ایشان را بشناسند یکی از اهل جهنم یکی از اهل بهشت را ندا کند که آیا تو گرسنه نبودي و من تو
را سیر کردم و دیگري بدیگري گوید که آیا تو عریان نبودي و من ترا جامه دادم و باز دیگري دیگري را خطاب کند که آیا تو
نمیترسیدي و من تو را پناه دادم و دیگري بدیگري گوید که آیا سر تو را پنهان نداشتم و همچنین هر که از ایشان حقی بر یکی از
اهل بهشت داشته باشد یاد کند و او تصدیق نماید 526 پس همه گویند به آنها که پس ما را از خدا بطلبید که بشما
ببخشد پس آنها دعا کنند و خدا آنها را ببخشد و داخل بهشت شوند پس ایشان را در بهشت ملامت کنند و ایشان را جهنمیان
گویند پس آنها گویند بآنها که شفاعت ایشان کردند که شما دعا کردید و خدا ما را از عذاب خود نجات داد پس دعا کنید که
این نام را از ما بردارد و در بهشت جائی بما بدهد ایشان را دعا کنند حقتعالی بادي را امر کند که بر دهان اهل بهشت بوزد و آن نام
را فراموش کنند و مأوائی در بهشت از براي ایشان قرار کند و حسین بن سعید در کتاب زهد بسند صحیح از محمد بن مسلم روایت
کرده است که گفت سؤال کردم از حضرت صادق علیه السّلام از جهنمیین فرمود که پدرم میگفت که از جهنم بیرون میآیند پس
ایشان را میآورند بسوي چشمهاي نزد دروازه بهشت که آن را عین الحیوة میگویند پس از آب آن چشمه برایشان میریزند بروشی
صفحه 123 از 190
که گیاه میروید گوشت و پوست و موي ایشان میروید و بسند صحیح دیگر روایت کرده است از عمر بن ابان که گفت از حضرت
صادق علیه السّلام سؤال کردم از حال کسی که داخل جهنم میشود پس او را بیرون میآورند و داخل بهشت میکنند فرمود اگر
خواهی ترا خبر دهم بآنچه پدرم در این باب میگفت میفرمود که مردي چند را بیرون میآورند از جهنم بعد از آنکه ذغال سوخته
شده باشند پس میبرند ایشان را بسوي نهري که نزد دروازه بهشت است و آن را حیوان میگویند و از آن آب بر سر ایشان میریزند
پس گوشتها و موها و خونهاي ایشان میروید و ایضا بسند موثق از حضرت باقر علیه السّلام مروي است که جماعتی را میسوزند
در آتش تا وقتی که مانند ذغال میشوند پس شفاعت ایشان را در مییابد پس میبرند ایشان را بسوي نهري که از عرق اهل بهشت
بیرون میآید پس غسل میکنند در آن پس میروید گوشتهاي ایشان و خونهاي ایشان و برطرف میشود کثافت و اثر سوختگی
آتش و داخل بهشت میشوند پس ایشان را در بهشت جهنمیان میگویند پس همه صدا بلند میکنند که خدایا از ما بردار این نام را
پس از ایشان برداشته میشود پس حضرت فرمود که دشمنان علی همیشه در جهنم خواهند بود و ایشان را شفاعت در نخواهد یافت
و بسند معتبر دیگر از عمران منقول است که گفت بخدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که سنیان میگویند تعجب
نمیکنید از جماعتی که دعوي میکنند که خدا جماعتی را از آتش بدر خواهد آورد و ایشان را با دوستان خدا از اصحاب بهشت
خواهد گردانید حضرت فرمود که آیا نمیخوانند قول حقتعالی را وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ در بهشت جنتی پستتر از جنتی میباشد و در
جهنم آتشی پستتر از آتشی میباشد آنها با دوستان خدا در یک مسکن 527 نخواهند بود و بخدا سوگند که میان
بهشت و دوزخ نیز منزلی میباشد و من نمیتوانم از ترس مخالفان سخن بگویم وقتی که قائم علیه السّلام ظاهر میشود پیش از کفار
ابتدا به سنیان خواهد کرد با علماي ایشان و ایشان را خواهد کشت و در مجمع البیان نیز مضمون این حدیث را از آن حضرت
روایت کرده است و ایضا در کتاب زهد بسند صحیح از ابن ابان روایت کرده است که امام علیه السّلام در باب جهنمیان گفت که
داخل جهنم میشوند بگناهان خود بیرون میآیند بعفو خدا و بسند صحیح از حضرت امام باقر علیه السّلام منقولست که آخر کسی
که از جهنم بیرون میآید مردي است که او را همام میگویند و در جهنم عمري ندا خواهد کرد خدا را که یا حنان یا منان مؤلف
گوید که این جماعت که در این احادیث معتبر وارد شده است که از جهنم بیرون میآیند و داخل بهشت میشوند محتمل است که
فساق شیعه در اینها داخل بوده باشند و ممکن است که مخصوص مستضعفین بوده باشد و ابن بابویه روایت کرده است که در
آنچه حضرت امام رضا علیه السّلام از براي مأمون نوشته است از محض اسلام مذکور است که خدا داخل جهنم نمیکند مؤمنی را و
حال آنکه او را وعده بهشت کرده است و بیرون نمیکند از جهنم کافري را و حال آنکه او را وعید آتش فرموده است و مخلد بودن
در آن و گناهکاران اهل توحید داخل آتش میشوند و بیرون میآیند از آن و شفاعت از براي ایشان جایز است و در خصال در
حدیث اعمش از حضرت صادق علیه السّلام نیز این را روایت کرده است و ایضا در کتاب فضایل الشیعۀ از حضرت صادق علیه
السّلام روایت کرده است که با شیعیان خود فرمود که خانههاي شما از براي شما بهشت است و قبرهاي شما از براي شما بهشت
است و از براي بهشت خلق شدهاید و بازگشت شما بسوي بهشت خواهد بود و بسند معتبر دیگر از آن حضرت منقول است که
فرمود که مردي شما را دوست میدارد و نمیداند که چه میگوئید و اعتقاد شما را نمیداند خدا او را داخل بهشت میکند و مردي شما
را دشمن میداند و نمیداند که چه میگوئید و اعتقاد شما را نمیداند خدا او را داخل جهنم میکند و کلینی و عیاشی از ابن ابی
یعقوب روایت کردهاند که گفت بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که من اختلاط میکنم با مردم و بسیار میشود تعجب من
از گروهی چند که ولایت شما ندارند و ولایت أبو بکر و عمر دارند و ایشان را امانت و راستگوئی و وفا هست و از گروهی چند که
ولایت شما دارند و امانت و راستگوئی و وفا ندارند پس درست نشست و رو بمن آورد غضبناك و فرمود که دینی نیست براي
کسی که عبادت کند خدا را با ولایت امام جائري که از جانب خدا نباشد امامت او و عتابی و غضبی نیست براي کسی که عبادت
کند خدا را با ولایت امام عادلی که از جانب خدا منصوب باشد امامت او گفتم آنها را دینی نیست و بر اینها عتابی نیست فرمود
صفحه 124 از 190
بلی مگر 528 نشنیدي قول حق تعالی را اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ فرمود یعنی خدا
دوست و یاور آنها است که ایمان آوردهاند بیرون میآورد ایشان را از تاریکیهاي گناهان بسوي نور توبه و آمرزش از براي آنکه
اختیار کردند ولایت هر امام عادلی را که از جانب خدا منصوب باشد و فرموده است وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ
مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ یعنی آنها که کافر شدند و دوستان و یاوران ایشان پیشوایان باطلند بیرون میبرند ایشان را از نور بسوي
ظلمتها حضرت فرمود یعنی ایشان بر نور اسلام بودند چون اختیار کردند ولایت هر امام ظالمی را که از جانب خدا نیست بیرون
رفتند بسبب ولایت ایشان از نور اسلام بسوي ظلمتهاي کفر پس خدا واجب گردانید از براي ایشان آتش جهنم را با کافران پس
ایشان اصحاب نارند و همیشه در جهنم خواهند بود و ایضا کلینی بسند صحیح از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که حق
تعالی فرموده است که البته عذاب میکنم هر رعیتی را در اسلام که اعتقاد کند بولایت هر امام جائري که از جانب خدا نیست هر
چند آن رعیت در اعمال خود نیکوکار و پرهیزکار باشد و البته عفو میکنم از هر رعیتی در اسلام که اعتقاد کند بولایت هر امام
عادلی که از جانب خدا باشد هر چند آن رعیت در نفس خود ستمکار و بد کردار باشد و ایضا بسند معتبر از حضرت صادق علیه
السّلام منقولست که بدرستی که خدا شرم نمیکند از آنکه عذاب کند امتی را که اعتقاد کند بامامی که از جانب خدا نباشد هر
چند در اعمال خود نیکوکار و پرهیزکار باشند بدرستی که خدا البته شرم میکند از آنکه عذاب کند امتی را که اعتقاد کنند بامامی
که از جانب خدا باشد هر چند در اعمال خود ستمکار و بدکردار باشند و در عیون اخبار الرضا علیه السّلام بسند معتبر از آن
حضرت روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود چون روز قیامت شود ما متولی حساب شیعیان خود خواهیم
بود هر کس مظلمه او میان او و خدا باشد حکم میکنیم در آن و خدا از جانب ما میکند و هر کس مظلمه او میان او و میان مردم
باشد طلب بخشش میکنیم از آنها و میبخشند بما و هر که مظلمه او میان او و ما باشد ما سزاوارتریم بآنکه عفو کنیم و درگذریم و
ایضا از آن حضرت منقولست که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعلی علیه السّلام گفت بشارت ده شیعیان خود را که
منم شفیع ایشان در روز قیامت در وقتی که نفع نکند در آن وقت مگر شفاعت من و در مجالس شیخ مفید و شیخ طوسی روایت
کردهاند از حضرت سید الشهداء علیه السّلام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود دست از مودت ما اهل بیت بر مدارید
که هر که در روز قیامت خدا را ملاقات کند و ما را دوست دارد داخل بهشت شود بشفاعت ما بحق آن خداوندي که جانم حق
الیقین، ص: 529 بدست قدرت او است که نفع نمیبخشد بنده را اعمال او مگر به شناختن حق ما و شیخ طوسی در مجالس روایت
کرده است از حضرت امام علی النقی علیه السّلام که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله گفت یا علی علیه السّلام جناب اقدس الهی
آمرزیده تو را و شیعیان تو را و دوستان دوستان شیعیان تو را و ایضا از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است که گفت
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود که حقتعالی میفرماید که هر که ایمان آورد بمن و پیغمبر من و بولی من او را داخل بهشت
کنم با هر عملی که داشته باشد و در مجالس بسند معتبر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که نمیخورد آتش کسی را
که اعتماد بدین حق داشته باشد و ایضا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که وصف نمیکند بندهاي این امر را یعنی
امامت ائمه را که طعمه آتش گردد راوي گفت در میان آتش کسی هست که گناهان بسیار میکند حضرت فرمود هرگاه چنین
باشد خدا مبتلا میکند او را در بدنش و اگر این کفاره گناهانش نشد روزي او را تنگ میکند و اگر این کفاره گناهانش نشد جان
کندن را بر او سخت میکند تا آنکه چون بقیامت آید گناهی نباشد او را و داخل بهشت شود. و کلینی بسندهاي معتبر از حضرت
صادق علیه السّلام روایت کرده است که مؤمن دو مؤمن است (اول) مؤمنی است که وفا کرده است از براي خدا بشرطها که بر او
شرط کرده است و اعمال ایمان را همه بجا آورده است چنانکه فرموده است رِجالٌ صَ دَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ باو نمیرسد اهوال دنیا
و اهوال آخرت پس در آخرت با پیغمبران و صدیقان و شهداء و صالحان خواهد بود و نیکو رفیقانند ایشان از براي او و او در
آخرت شفاعت میکند دیگران را و احتیاج بشفاعت دیگري ندارد (دویم) مؤمنی میباشد که پاي او میلغزد و مرتکب گناهان میشود
صفحه 125 از 190
پس او مانند گیاه ضعیفی است که از زمین روید گاهی کج شود و گاهی راست ایستد و هر طرف که باد او را بگرداند بگردد و آن
آنست که اهوال دنیا و آخرت باو میرسد و محتاج بشفاعت است و عاقبت او بخیر است. و عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام
روایت کرده است که فرمود چه مانع است شما را از آنکه گواهی دهید براي کسی که بر دین تشیع بمیرد که او از اهل بهشت است
بدرستی که حقتعالی میفرماید بر من لازم است که نجات دهم مؤمنان را و شیخ مفید در مجالس از حضرت صادق علیه السّلام
روایت کرده است که روزي حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در سفر سواره بود ناگاه فرود آمد و پنج سجده کرد چون سوار شد
بعضی از صحابه از سبب آن سؤال کردند فرمودند که جبرئیل نازل شد و مرا بشارت داد که علی علیه السّلام در بهشت خواهد بود
سجده کردم براي حقتعالی شکر او را چون سر برداشتم گفت فاطمه علیه السّلام در بهشت خواهد بود باز سجده کردم از براي شکر
الهی 530 چون سر برداشتم گفت حسنین بهترین جوانان بهشتند باز سجده کردم چون سر برداشتم گفت هر که
ایشان را دوست دارد در بهشت خواهد بود باز سجده کردم چون سر برداشتم گفت هر که دوست دارد کسی را که ایشان را دوست
دارد در بهشت خواهد بود باز سجده کردم و در بشارة المصطفی روایت کرده است از حذیفۀ بن منصور که گفت در خدمت
حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردي داخل شد و گفت فداي تو شوم من برادري دارم که تقصیر نمیکند در محبت شما و
تعظیم شما مگر آنکه شراب میخورد حضرت فرمود که عظیم است اینکه دوست ما بر این حال باشد و لیکن تو را خبر دهم بکسی
که بدتر از این مرد است و آن کسی است که نصب عداوت ما کند و پستترین مؤمنان و حال آنکه در میان ایشان پستی نمیباشد
شفاعت او را قبول میکند در دویست کس و اگر اهل آسمانهاي هفتگانه و اهل زمینهاي هفتگانه و دریاهاي هفتگانه شفاعت
کنند در حق ناصبی شفاعت ایشان مقبول نخواهد گردید و آن برادري که گفتی از دنیا بیرون نمیرود تا توبه کند یا مبتلا کند او را
خدا ببلائی در بدنش که باعث حبط خطاهاي او شود تا آنکه چون خدا را ملاقات کند گناهی بر او نباشد بدرستی که شیعیان ما بر
راه راستند و در خیرند پدرم بسیار میگفت که دوست دارد دوست آل محمد صلّی اللّه علیه و آله را هر چند بد کردار باشد و دشمن
دار دشمن آل محمد صلّی اللّه علیه و آله را هر چند روزها روزه بدارد و شبها بعبادت بایستد و ایضا از حضرت باقر علیه السّلام
روایت کرده است که حقتعالی مبعوث خواهد کرد شیعیان ما را در روز قیامت از قبرهاي ایشان با هر گناه و عیبی که داشته باشند و
روهاي ایشان درخشان باشد مانند ماه شب چهارده و خوفهاي ایشان ساکن گردیده باشد و عیبهاي ایشان پوشیده باشد و امن و امان
بایشان داده باشند مردم بترسند و ایشان نترسند و مردم اندوهناك باشند و ایشان اندوهناك نباشند محشور شوند سواره بر ناقههائی
که بالهاي آنها از طلاي درخشان باشد و نرم باشند بیآنکه تعلیم کرده باشند و گردنهاي آنها از یاقوت سرخ باشد از حریر نرمتر از
براي کرامتی که نزد حق تعالی دارند و بروایت دیگر جامههاي سفید پوشیده باشند مانند شیر و نعلهاي از طلا در پا داشته باشند که
بند آنها از مروارید باشد که درخشد و آن ناقهها از نور باشد و جهاز آنها از طلا باشد مکلل بدر و یاقوت و تاج پادشاهی و اکلیل
و شیخ کشی در رجال روایت کرده است از عبید .« لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه علی ولی اللّه » کرامت بر سر داشته باشند و گویند
بن زراره که گفت رفتم بخدمت حضرت صادق علیه السّلام و گفتم فداي تو شوم شخصی دوست میدارد بنی امیه را آیا با ایشان
محشور خواهد شد فرمود بلی گفتم مردي شما را دوست میدارد آیا با شما محشور خواهد بود فرمود بلی 531
گفتم هر چند زنا کند و هر چند دزدي کند بسر اشاره نمود که بلی و ایضا روایت کرده است از عمرو بن الیاس که گفت داخل
شدم بر أبو بکر حضرمی در وقت جان کندن گفت این وقت وقتی نیست که کسی دروغ بگوید گواهی میدهم بر جعفر بن محمد
که من از او شنیدم که فرمود که مس نمیکند آتش جهنم کسی را که در وقت مردن اعتقاد بولایت ما داشته باشد و بروایت دیگر
گفت از آن حضرت شنیدم که گفت داخل جهنم نمیشود احدي از شما و از این باب احادیث بسیار هست اما احادیث بسیار دیگر
هست معارض این احادیث که دلالت میکند بر وقوع عذاب بر مؤمنان فی الجمله چنانکه بعضی گذشت و ابن بابویه و شیخ طوسی
بسندهاي صحیح و معتبر از جابر روایت کردهاند که حضرت باقر فرمود اي جابر آیا اکتفا میکند کسی که دعوي تشیع میکند بهمین
صفحه 126 از 190
که قائل باشد بمحبت ما اهل بیت و اللّه که نیست شیعه ما مگر کسی که بپرهیزد از معاصی و بسیاري یاد خدا و کثرت روزه و نماز
و نیکی با پدر و مادر و تعهد نمودن احوال همسایگان از فقرا و مسکینان و قرضداران و یتیمان و راستگوئی حدیث و تلاوت قرآن
و زبان نگاه داشتن از سخن مردم مگر بنیکی و امینان خویشان و قبیله خود باشند در همه چیز پس جابر گفت یا بن رسول اللّه من
احدي از شیعه شما را باین صفات نمیبینم حضرت فرمود اي جابر براههاي باطل مرو بس است مرد را که بگوید دوست میدارم
علی را و او را امام میدانم اگر بگوید من دوست میدارم حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم را و حال آنکه حضرت رسول
بهتر است از علی و عمل رسول را بجا نیاورد و متابعت سنت او نکند آن محبت باو فائده نخواهد بخشید پس از خدا بترسید و عمل
کنید از براي تحصیل ثوابها که نزد خداست میان خدا و میان احدي از خلق او خویشی نیست محبوبترین بندگان بسوي خدا و
گرامیترین ایشان بر خدا کسی است که پرهیزکارتر باشد از براي خدا و عملکنندهتر باشد بطاعت خدا بخدا سوگند که تقرب
نمیتوان جست بسوي خدا مگر بطاعت او با ما برات بیزاري از آتش جهنم نیست و ما را بر خدا حجتی نیست هر که مطیع خدا است
او ولی ما است و هر که عاصی خداست دشمن ما است بولایت ما نمیتوان رسید مگر بپرهیزکاري و عمل در خصال از حضرت
صادق علیه السّلام روایت کرده است که نیست شیعه مگر کسی که عفیف باشد شکم و فرج او از حرام و شدید باشد اجتهاد و سعی
او در عمل و اطاعت را خالص گرداند از براي خالق خود و امید ثواب او و خوف از عقاب او داشته باشد اگر چنین جماعتی را ببینی
اینها شیعه جعفرند و شیخ مفید در ارشاد و شیخ طوسی در مجالس روایت کردهاند که حضرت امیر در شب ماهی از مسجد بیرون
آمد و متوجه قبرستان 532 شد جماعتی باو ملحق شدند ایستاد و از ایشان پرسید که شما کیستید گفتند ما شیعیان
توایم یا امیر المؤمنین پس از روي تفرس نظر کرد در روهاي ایشان و گفت چرا نمیبینم من بر شما سیماي شیعه را گفتند سیماي
شیعه چیست فرمود زردرویانند از بیداري شب کور شده چشمهاي ایشان از بسیاري گریه خم شده پشتهاي ایشان از بسیاري ایستادن
در عبادت شکمهاي ایشان فرو رفته است از بسیاري روزه و لبهاي ایشان خشکیده از بسیاري دعا غبار خاشعان بر روي ایشان نشسته
و از حضرت باقر علیه السّلام منقولست که شیعه ما نیست مگر کسی که اطاعت خدا کند و ابن ادریس در سرایر از حضرت صادق
علیه السّلام روایت کرده است که نیست از شیعه ما کسی که بزبان دعواي تشیع کند و مخالفت کند ما را در اعمال ما و آثار ما و
لیکن شیعه ما کسی است که موافقت کند با ما بزبان و دل و متابعت کند آثار ما را و عمل کند باعمال ما اینهایند شیعیان ما و در
کافی بسند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است در تفسیر قول حقتعالی وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَۀَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً
یعنی هر که حکمت باو داده شود پس باو داده شده است خیر بسیاري حضرت فرمود حکمت شناختن امام است و اجتناب کبایري
که وعید آتش جهنم بر آنها کرده است و ایضا بسند حسن از محمد بن حکیم روایت کرده است که از حضرت کاظم علیه السّلام
پرسیدم که گناهان کبیره آیا آدمی را از ایمان بدر میبرد حضرت فرمود بلی گناهان کمتر از کبیره نیز از ایمان بدر میبرد حضرت
رسول فرمود که زناکننده در وقتی که زنا میکند مؤمن نیست و دزد در وقتی که دزدي میکند مؤمن نیست و ایضا بسند صحیح از
عبد اللّه بن سنان روایت کرده است که از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم کسی که مرتکب کبیرهاي از کبایر میشود و میمیرد
آیا او را از اسلام بدر میبرد و اگر او را عذاب کنند عذابش مثل عذاب مشرکان و بتپرستان ابدي خواهد بود یا عذابش را مدتی و
انقطاعی خواهد بود حضرت فرمود که هر که مرتکب شود کبیرهاي از کبایر را و آن را حلال داند بیرون میبرد او را از دین اسلام و
عذاب میکنند او را شدیدترین عذابها و اگر معترف باشد بآنکه آن گناهست که کرده است و بر آن حال بمیرد او را از ایمان بیرون
میبرد و از اسلام بیرون نمیبرد و عذابش سبکتر از عذاب مرد اول خواهد بود و ایضا بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت
کرده است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که سه خصلت است که در هر که باشد آن منافق است هر چند نماز و
روزه کند و دعوي اسلام کند کسی که چون او را براي امري امین کنند خیانت کند و چون سخن گوید دروغ گوید و چون وعده
کند خلف وعده کند. بدان که احادیث در باب صفات شیعه و صفات مؤمن بسیار است و همچنین در باب 533
صفحه 127 از 190
معاصی که آدمی را از اسلام بیرون میبرد اخبار بسیار است و در این اختلافات و ایهامات مصالح بسیار است و از جمله آنها آنست
که ارباب شهوات مغرور نگردند بآیات و احادیث رجاء و پیوسته متردد میان خوف و رجاء بوده باشند که اعظم صفات اهل ایمان
این است و رجاء غالب منتهی میشود باغترار و ایمن بودن از عذاب الهی و این از جمله گناهان کبیره است و خوف غالب نیز خوب
نیست و منتهی بناامید شدن از رحمت خداوند کریم است و آن نیز از گناهان کبیره است پس پیشوایان دین که طبیب نفوس و
قلوب جمیع خلقند دواي هر دردي را بدست تو دادهاند اگر بمرض اغترار مبتلا شوي باید دوا کنی مرض خود را بآیات خوف و به
آنکه پروردگار تو فرموده است ما غَرَّكَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ یعنی چه چیز غافل گردانید و مغرور ساخت تو را بپروردگار کریم تو که ترا
خلق کرده و تقدیر امور تو کرده و به بهترین صورتها مصور گردانیده است و در هیچ حال از نعمت او خالی نبودهاي و تفکر کنی
در آیات و اخباري که متضمن تهدید و وعید و عقوبتهاي شدید است و اگر اعتماد بر شفاعت رسول خدا و ائمه هدي که شفعاء
روز جزایند میکنی تفکر کنی که اگر باعث ایمنی میگردد چرا آن شفعاء خود در شبها و روزها از خوف حقتعالی میلرزیدهاند و
پیوسته آه جهانسوز از سینه حقیقت دفینه برمیکشیدهاند و نهرها از آب دیدههاي حق بین بر رخسار مبارك جاري میکردهاند و
ایضا شفاعت فرع ایمانست و ایمان نوع یقینی است و یقین از کبریت احمر نایابتر است و ایضا چه میدانی که ایمان ناقص بوساوس
شیطانی برطرف نخواهد شد و طاعات و عبادات الهی حصارهایند که براي حفظ ایمان از وساوس شیطانی مقرر کردهاند و جواهر
عقاید ایمان را در صندوق سینه و حقه دل تو گذاشتهاند و فرایض و ترك کبایر چفتها و قفلهاي آن صندوق و آن حقهاند و فعل
نوافل و کسب اخلاق حسنه و ترك مکروهات و ازاله اخلاق سیئه پاسبانان آن صندوقند و دزد ایمان که شیطانست در کمین تو
نشسته است که اگر رخنهاي بیابد خود را بدرون سینه رساند و آنچه تواند از جواهر حقایق ایمانی برباید یا بآتش شک و دود شبهه
همه را باطل گرداند و تو یک یک از پاسبانان را بدر میکنی که اینها ضرور نیست و قفلها و دربندها را میگشائی که شفاعت
شفیعان مرا کافی است و بخواب غفلت رفتهاي و مست شهوات و لذات فانیه گردیدهاي و وسواس خناس را در سینه خود جاي داده
و ملائکه رحمت را که خازن دینند از خود رماندهاي و دزدان ایمان و یقین مشغول ربودن ایمان و افروختن خس و خاشاك شبهات
شیطانند و وقت جان کندن شیاطین عدیله نیز یاور ایشان میگردند وقتی خبر میشوي و از خواب غفلت و مستی و جهالت بیدار و
هوشیار میگردي که تمام مایه ایمان و اعمال صالحه را باخته باشی و راه 534 توبه مسدود شده باشد و ملائکه
غلاظ و شداد بر سرت ایستاده باشند و هر چند رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً گوئی فائده نکند و شفعاء تو همه خصماء تو باشند و
نعوذ باللّه من ذلک و هو الخسران » آرزوهاي باطل تو همه برطرف شده باشد و از غرور باطل بغیر خسران ابدي ثمري نداشته باشی
پس چه میدانی که این ایمان ناقص بعد از ارتکاب انواع معاصی از براي تو خواهد ماند حضرت صادق علیه السّلام فرموده « المبین
است که حقتعالی از جمعی از صالحین و اکابر دین نقل کرده است که ایشان استغاثه میکردهاند در درگاه حقتعالی که رَبَّنا لا تُزِغْ
قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا یعنی پروردگار ما میل مده دلهاي ما را بسوي باطل بعد از آنکه ما را هدایت کردهاي حضرت فرمود این را براي
این میگفتند که میدانستند که بعضی از دلها بعد از هدایت میل بباطل میکند و ایضا آیات و اخباري که دلالت میکند بر آنکه مؤمن
یا شیعه بجهنم نمیروند چگونه بآنها مغرور میشوند و حال آنکه مؤمن و شیعه و محب منعی بسیار دارد چنانکه بعد از این انشاء اللّه
مذکور خواهد شد چه میدانی که در آن احادیث بچه معنی وارد شده است و آن معانی در تو حاصل هست یا نیست و ایضا مگر
حسرت و زیانکاري آخرت منحصر در عذاب و عقوبت است و حرمان از الطاف خاصه الهی و درجات عالیه غیر متناهی و مهجوري
از قرب و رضاي جناب سبحانی بس است از براي حسرت ابدي و مانند حیوانات در مراتع بهشت چریدن بس نیست از براي اهتمام
در طاعات و ترك منهیات و اگر خوف بر تو غالب باشد اگر خوفی است که تو را باعث بر عمل میشود و ز اجر از مناهی میگردد
آن بهترین احوال است و اگر خوفی است که مورد سوء ظن بحق تعالی و کرم او گردد و آدمی را در دعاء و در عمل سست گرداند
از جمله گناهان کبیره است و اگر تو را چنین حالتی عارض گردد در آیات رحمت و احادیث رجاء تفکر نمائی و در وقت احتضار
صفحه 128 از 190
و نزدیک بآن غلبه رجاء بر خوف بهتر است.
فصل نوزدهم در بیان معانی ایمان و اسلام و کفر و ارتداد است و احکام آنها
بدان که خلاف است در معنی ایمان و اجراي آن و مشهور میان متکلمین آنست که ایمان در لغت بمعنی تصدیق و باور داشتن
است و در حقیقت شرعی آن خلاف کردهاند و خلاصه سخن در این باب آنست که ایمان یا از افعال قلوب است و بس یا از افعال
جوارح است و بس یا از هر دو است اول که اقرار بقلب تنها باشد مذهب اشاعره است و جمع کثیري از شیعه امامیه و خواجه نصیر
در فصول بآن قائل شده است لیکن در معنی تصدیق اختلاف کردهاند اصحاب ما گفتهاند که علم است و اشاعره گفتهاند بستن قلب
است بر آنچه معلوم شود از خبر دادن مخبر و آن امر کسی است که ثابت میشود باختیار تصدیقکننده و لهذا ثواب بر آن مترتب
میشود بخلاف علم و 535 معرفت که گاه هست که بیاختیار و کسب حاصل میشود مانند بدیهیات و بعضی در
توضیح این سخن گفتهاند که تصدیق آنست که باختیار خود نسبت دهی صدق را بخبر دهنده پس اگر آن علم در دل تو بیفتد
بیاختیار تصدیق نخواهد بود هر چند معرفت باشد و بطلان این سخن ظاهر است و بر اصحاب این مذهب لازم میآید که اکثر کفار
که علم بحقیقت محمد صلی اللّه علیه و آله داشتند و انکار میکردند بحسب ظاهر مؤمن باشند و این مخالف اجماع و آیات بسیار
است چنانکه در وصف کفار گفته است پس چون آمد بسوي ایشان آیات ما بیناکننده انکار کردند و گفتند این جادوئیست هویدا
پس فرموده است وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ یعنی انکار کردند آنها را و حال آنکه یقین کرده بود بآنها نفسهاي ایشان و ایضا
فرموده است پس چون آمد بسوي ایشان آنچه را که میدانستند کافر شدند بآن پس باید تصدیق قلبی مشروط باشد بعدم انکار بدون
تقیه و ضرورت چنانچه مشروط است بآنکه فعلی از او صادر نگردد که موجب کفر او باشد مانند انداختن مصحف در قاذورات و
امثال آن چنانکه دانستی با آنکه گوئیم مراد از تصدیق آنست که باور دارد و دین خود قرار دهد و عازم بر اظهار آن باشد در غیر
حالت ضرورت و اگر دویم باشد که فعل جوارح تنها باشد یا تلفظ بشهادتین تنها و آن مذهب کرامیه است از سنیان که میگویند
هر که شهادتین را بگوید مؤمن است هر چند در دل انکار کند دلالت بر بطلان این مذهب میکند اجماع امامیه و قول حق تعالی که
گفتند اعراب که ما ایمان آوردهایم بگو یا محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم که ایمان نیاوردهاید و لیکن بگوئید مسلمان شدهایم و
هنوز داخل نشده است ایمان در دلهاي شما یا مراد جمیع افعال جوارح است از طاعات واجبه و مستحبه همه و این مذهب خوارج
است و قاضی عبد الجبار و بعضی از معتزله نیز قائل شدهاند یا عبارتست از جمیع افعال جوارح از واجبات و ترك محرمات و آن
مذهب ابو علی جبائی و ابی هاشم و اکثر معتزله بصره است و اگر سیم باشد که افعال قلوب و جوارح هر دو باشد پس یا عبارتست
از اعتقادات و جمیع طاعات جوارح و این قول محدثانست و جمعی از عامه و بسیاري از احادیث عامه و خاصه بر این دلالت میکند
و از بعضی از آیات که در صفات مؤمنان وارد شده است نیز مستفاد میشود و ایشان میگویند ایمان تصدیق بدل است و اقرار بزبان و
عمل بارکان و اعضاء و جوارح و بر خصوص این مضمون احادیث بسیار وارد شده است و شیخ مفید باین قائل شده است بآنکه
عبارت است از اعتقاد بدل و اقرار بزبان و این مذهب خواجه نصیر است در تجرید پس در این باب هفت مذهب است و سه مذهب
است که 536 علماي امامیه بآن قائل شدهاند و بعضی از آیات و اخبار دلالت بر اول میکند و بعضی بر ششم و
بعضی بر هفتم و بعضی دلالت بر بعضی از مذاهب دیگر نیز میکند و جمع میان آنها بیکی از چند وجه میتوان کرد: وجه اول آنکه
قائل شویم بآنکه ایمان را در لسان شرع بر چند معنی اطلاق میکنند (اول) عقاید حقه است یا ترك کبایر و فعل فرایض که ترك
آنها داخل گناهان کبیره است مانند نماز و زکاة و روزه و حج و جهاد و امثال اینها و این معنی از بسیاري از اخبار صحیحه و معتبره
ظاهر میشود (دویم) عقاید حقه با فعل جمیع واجبات و ترك جمیع محرمات و این نیز از بعضی از اخبار ظاهر میشود (سیم) یقین
بعقاید حقه بر وجه کمال با فعل واجبات و سنن نبویه و ترك محرمات و مکروهات (چهارم) محض عقاید ضروریه با عدم انکار
صفحه 129 از 190
آنها یا اقرار بآنها با عدم تقیه چنانچه سابقا مذکور شد و اکثر احادیث دلالت بر معنی اول میکند چنانچه از حضرت امام رضا علیه
السّلام منقولست که اصحاب کبایر نه مؤمنند و نه کافر بلکه محل شفاعتند و مسلمانند و در احادیث بسیار وارد شده است که تارك
الصلاة کافر است و مانع الزکاة و تارك حج کافرند و زانی در وقت زنا مؤمن نیست و شارب الخمر در وقت شراب خوردن مؤمن
نیست و دزد در وقت دزدي مؤمن نیست و آنکه روح ایمان در وقت زنا از او مفارقت میکند و چون فارغ میشود یا توبه میکند باز
عود میکند و ثمرهاي که بر این ایمان مترتب میشود عدم استحقاق مذلت و اهانت و عقوبت و عذابست در دنیا و آخرت زیرا که
کسی که اجتناب کند از کبیره گناهان صغیره او مکفر است و مغفور است بنص قرآن (دویم) عقاید حقه است با فعل جمیع واجبات
و ترك جمیع محرمات چنانچه در بسیاري از احادیث سلب ایمان شده است از جمعی که مرتکب غیر کبیره باشند از گناهان یا
تارك غیر فریضه باشند از واجبات و ثمره این ایمان ملحق شدن بمقربانست و حشر با صدیقان یا تضاعف مثوبات و رفع درجات
(سیم) عقاید حقه است با یقین بر وجه کمال و فعل واجبات و مستحبات و ترك جمیع محرمات و مکروهات و اتصاف بصفات
حسنه و تهذیب نفس از اخلاق ذمیمه چنانکه در صفات مؤمن و صفات شیعیان آیات سوره مؤمنان و غیر آن وارد شده است و این
ایمان مخصوص انبیاء و اوصیاء است چنانکه در اخبار بسیار تفسیر مؤمن و مؤمنین به امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمه طاهرین شده
است و در تفسیر قول حق تعالی وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ یعنی ایمان نمیآوردند اکثر ایشان بخدا مگر آنکه ایشان
مشرکند احادیث بسیار وارد شده است که جمیع معاصی خدا بلکه اعتماد بر غیر جناب اقدس الهی داخل است در این شرك حتی
اعتماد کردن در حفظ عدد رکعات نماز 537 برگردانیدن انگشتر از انگشت بانگشت و ثمره ایمان آنها است که از
براي انبیاء و اوصیاء وارد شده است از درجات کمال و قرب نزد خدا و شفاعت کبري و الهامات حقتعالی و مراتبی که عقل از
ادراك آنها قاصر است (چهارم) محض عقاید حقه است بدون اعمال مطلقا و ثمرهاي که بر آن مترتب میشود در دنیا امان یافتن
است در جان و مال و عرض از کشته شدن و اخذ اموال و اسیر شدن و اهانت و مذلت مگر آنکه فعلی از او صادر شود که مستحق
کشته شدن یا سنگسار کردن یا تعزیر گردد و در آخرت آنکه اعمالش صحیح است فی الجمله گو بدرجه قبول نرسد و او را از
عذاب نجات دهد گو مستحق ثواب نباشد یا باشد فی الجمله اما مستحق درجات عالیه نباشد و مخلد در جهنم نباشد و بنا بر یک
قول مطلقا داخل جهنم نشود گو در برزخ و قیامت عقوبتها بر او وارد شود بنا بر خلاف قولین اما البته مخلد در جهنم نباشد و
مستحق عفو و شفاعت باشد در قیامت و اکثر متکلمین امامیه ایمان را بر این معنی اطلاق کردهاند یا باقرار ظاهري یا بشرط عدم
انکار از روي عناد چنانچه دانستی در ضمن نقل اقوال و بر هر تقدیر مشروط است بآنکه فعلی که موجب ارتداد او باشد از او صادر
نشود چنانکه مذکور شد و در کفري که مقابل این ایمانست داخلند جمیع فرق ارباب مذاهب باطله از کفار و منافقین و مشرکین و
سنیان و سایر فرق شیعه از زیدیه و فطحیه و واقفیه و کیسانیه و ناووسیه و هر که غیر شیعه اثناعشریه است زیرا که ایشان مخلد در
جهنماند چنانچه سابقا مذکور شد (پنجم) آنست که تکلم بشهادتین بکند و انکار امري که ضروري دین اسلام است ظاهرا نکند و
فعلی که مستلزم استخفاف بدین اسلام باشد از او صادر نشود و اگر چه در دل اعتقاد باینها نداشته باشد و هر چند اعتقاد بهمه ائمه
نداشته باشد و اظهار آن هم نکند و ثمره این ایمان بنا بر مشهور آنست که جان و مالش محفوظ باشد و او را نکاح توان کرد و
مستحق میراث مسلمانان باشد و سایر احکام ظاهره مسلمانان جاري باشد بنا بر مشهور اما در آخرت هیچ بهرهاي ندارد و هیچ عمل
از اعمال او مقبول نیست و مثل سایر کفار است بلکه از بعضی از آنها بدتر است و منافقان نیز در این ایمان داخلند و باین وجه جمع
میان جمیع آیات و اخبار میتواند شد و در هر مقام مناسب آن مقام بر یکی از آن معانی محمول خواهد شد. وجه دویم آنست که
ایمان عبارت از اصل عقاید حقه باشد اما مشروط باشد باعمال و باین وجه جمع میان بعضی از آیات و اخبار میتواند شد اما بدون
انضمام با وجه اول چندان فائده نمیبخشد. وجه سیم آنست که ایمان محض عقاید حقه باشد و آنچه در اخبار وارد شده است که
538 دلالت بر دخول اعمال باشتراط اعمال و ترك مناهی و اخلاق میکند محمول بر کمال ایمان باشد و مراتب
صفحه 130 از 190
کمال ایمان بسیار است و آیات و اخبار مختلفه محمول بر این مراتب است و اکثر علماي امامیه بر این وجه میان آیات و اخبار جمع
کردهاند و این وجه اگر چه نزدیک است بوجه ثانی اما حمل بر وجه اول انسب و الیق است. وجه چهارم آنست که گوئیم ایمان
اصل اعتقاد است و اعتقاد و ایمان در تزاید میباشد و باعمال و طاعات کامل میگردد تا بمرتبه یقین میرسد و یقین نیز مراتب بسیار
دارد و هر مرتبهاي از مراتب ایمان و یقین لازمی چند و شواهد بسیار از اعمال و عبادات دارد مثل آنکه شخصی در خانهاي نشسته
باشد طفلی بیاید و بگوید شیري متوجه است و باین خانه میآید البته اندك خوفی در نفس او بهم میرسد اما چندان اعتناء نمیکند
و اگر دیگري بیاید و همین سخن را بگوید اعتقادش بیشتر میشود و حذر بیشتر میکند و هر چند خبر باو بیشتر میرسد و قراین بیشتر
بر او ظاهر میگردد خوف و هراس او بیشتر ظاهر میشود و بتدبیر دفع او بیشتر بر میآید تا آنکه بحدي میرسد که شیر را از دور
میبیند در این وقت بیتابانه بر میجهد و میگریزد بلکه از بامهاي بلند خود را بزیر میافکند و همچنین در مراتب ایمان بثواب و
عقاب هر چند ایمانش کاملتر میشود شوقش باموري که موجب ثواب است و حذرش از اموري که موجب عقاب است زیاده
میگردد پس معلوم شد که اعمال شواهد آثار و ایمانند چنان که از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که حضرت رسول صلی
اللّه علیه و آله فرمود که ایمان بآراستن خود و آرزوها درست نمیشود ایمان آنست که صاف و خالص باشد در دل و اعمال آن
تصدیق آن کنند و گواهی بر حصول آن در دل بدهند. بدان که حیات بدنی آدمی چنانچه بقلب است حیات روحانی و ایمان نیز
بقلب است چنانچه بینائی و شنوائی ظاهري بگوش و چشم سر است بینائی و شنوائی روحانی آدمی به چشم و گوش دل است و
کسی که حیات ایمان ندارد مرده است و از مرده بدتر است چنانکه حقتعالی در حق کافران فرموده است که ایشان مردهاند و زنده
نیستند و فرموده است در حق ایشان که دیدههاي سر ایشان کور نیست و لیکن دیدههاي دلهائی که در سینههاي ایشانست کور است
و این بسبب آنست که حیات عبارت از امري است که منشأ علم و قدرت باشد و آثار بر آن مرتب شود و حیات ظاهري منشأ علوم
محسوسه میشود که در دو روزه دنیاي فانی بکار او آید و حیاتی که بعلم و معرفت حاصل میشود ابد الآباد باقی است و آثارش
معنوي است و موجب معرفت و قرب الهی است و چشم و گوش دل را میگشاید و الهامات ربانی بگوش جانش
و پیوسته با ملائکه ربانی همراز « المؤمن ینظر بنور اللّه إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ » 539 میرسد و اشیاء را بنور خدائی میبیند که
است و در میان مقربان حقتعالی ممتاز است و این بمنزله خانهاي است که روزنها دارد از قوي و مشاعر چون چراغ ایمان در دل
افروخته شود نورش از جمیع روزنها ساطع میشود هر چند آن چراغ افروختهتر و پرنورتر میشود انوار و آثارش از روزنها و درها بیشتر
ظاهر میگردد. و بدان که قلب را بر هر دو معنی اطلاق میکنند یکی بر شکل صنوبري که در پهلوي چیست و دیگري بر نفس
ناطقه انسانی و بدان که حیات بدن آدمی بروح حیوانی است و روح حیوانی بخار لطفی است که حاملش خون است و منبعش قلب
است و از قلب بدماغ متصاعد میشود و از آنجا بواسطه عروق بجمیع اعضاء و جوارح سرایت میکند و نفس ناطقه چون کمالات و
استعدادات و ترقیات آن موقوف است بر بدن و آلات آن و باین جهت با آنکه از عالم قدس است تعلقی باین بدن کثیف بهم
میرساند اولا بچیزي که باعث حیات بدن است و منشأ ادراکات جزئیه است که روح حیوانی است تعلق میگیرد و چون منبع آن قلب
است بقلب زیاده از اعضاي دیگر تعلق میگیرد لهذا تعبیر از نفس در اکثر آیات و اخبار بقلب واقع شده است و مدار صلاح و فساد
بدن بر قلب باین معنی است و هر صفتی که در نفس حاصل میشود از علوم و سایر کمالات باین بدن و جمیع اعضاء و جوارح
سرایت میکند و چندانکه آن صفت در نفس کاملتر میشود اثرش در بدن بیشتر ظاهر میشود چنانچه روح بدنی هر چند مادهاش در
قلب صنوبري بیشتر بهم میرسد قوت اعضاء و جوارح بیشتر ظاهر میشود مانند چشمهاي که نهرها از آن جدا کرده باشند هر چند آب
در چشمه بیشتر بهم میرسد نهرها معمورتر میباشد و نهرهاي بسیار از دل صنوبري بجمیع بدن جاري میگردد و جداول بیشمار از دل
روحانی بر قوي و مشاعر بدنی روان میشود و قسام حقیقی و بخشنده روزیهاي جسمانی و روحانی در خور قابلیت و احتیاج هر یک
از آنها قسمت میفرماید و این هر دو چشمه از دریاي نامتناهی پیوسته جاري است اما بنده را ضرور است که بتوفیق الهی موانع
صفحه 131 از 190
جریان را از این نهرها زایل گرداند و خس و خاشاك مواد جسمانی را که از اختلاط بدنی بهم میرسد و گلولاي شبهات شیطانی و
شهوات نفسانی را از سر راه آنها زایل گرداند تا آنها را عین الحیوة جسمانی و روحانی بر وفق مدعا بتأیید حقتعالی جاري گرداند
چنانکه از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله منقولست که در آدمی پاره گوشتی هست که هرگاه آن سالم و صحیح باشد سایر بدن
صحیح است و هرگاه آن بیمار و فاسد باشد سایر بدن بیمار و فاسد است و آن دل آدمی است و بروایت دیگر 540
فرمود که هرگاه دل پاکیزه است جمیع بدن پاکیزه است و هرگاه خبیث است تمام بدن خبیث است. و از حضرت باقر علیه السّلام
منقولست که دلها بر سه قسمند (یکدل) سرنگون است و هیچ خیر در آنجا نمیکند و آن دل کافر است و (یکدل) آنست که خیر و
شر هر دو در آن میآید هر یک قويتر است بر دل غالب میگردد و (یکدلیست) که گشاده است و در آن چراغی از نور الهی
روشن است که پیوسته نور از آن ساطع است و هرگز نورش بر طرف نمیشود و آن دل مؤمن است. و از حضرت امام جعفر صادق
علیه السّلام منقولست که منزله قلب از بدن آدمی بمنزله امام است بسایر خلق نمیبینی که جمیع اعضاء و جوارح بدن لشکرهاي
دلند و همه از جانب او متحرکند و مردم را خبر میدهند از احوال آن و هر چه دل اراده کند فرمان او را قبول میکنند همچنین امام
بمنزله جان عالم است و باین نحو میباید او را اطاعت کنند و تابع او باشند و حضرت امام زین العابدین علیه السّلام فرمود که بنده را
چهار چشم میباشد دو چشم در سر او است که امور دنیاي خود را بآنها میبیند و دو چشم در دل او است که امور آخرت خود را
بآنها میبیند پس بنده که خدا خیر او را خواهد دو چشم دل او را بینا میگرداند که امور غائبه را بآنها میبیند و عیبهاي خود را بآنها
میبیند و اگر کسی شقی و بد عاقبت باشد چشم دلش کور میشود و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که دل را دو گوش است
روح ایمان در یک گوشش خیرات و طاعات را میدمد و شیطان در گوش دیگرش بدیها و شبههها و شرور را تلقین مینماید پس هر
یک که بر دیگري غالب شده میل به آن میکند و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که پدرم میفرمود هیچ چیز دل را فاسد
نمیگرداند مانند گناه بدرستی که دل مرتکب گناه نمیشود تا وقتی که گناه بر آن غالب میشود و آن را سرنگون میکند که چیزي
در آن قرار نمیگیرد و ایضا از آن حضرت منقولست که حقتعالی بحضرت موسی علیه السّلام وحی فرمود که مرا در هیچ حال
فراموش مکن که ترك یاد من موجب قساوت و سنگیندلی است و از حضرت امیر علیه السّلام منقولست که آب دیده خشک
نمیشود مگر بسبب قساوت قلب و قساوت نمیباشد مگر به بسیاري گناهان و در این باب احادیث بسیار است و این رساله گنجایش
زیاده از این ندارد پس باین تحقیق معلوم شد که اصل ایمان امري است قلبی و از اعمال دلست و مراتب مختلفه دارد و بهر مرتبه
قدري از اعمال و اخلاق حسنه مترتب میشود و اینها آثار آن ایمان و شواهد حصول آنند و باین وجه جمع میان آیات و اخبار
متواتره میتوان کرد 541 و در این مقام بیان چند معنی ضرور است اول آنکه خلاف است که ایمان قابل زیادتی و
نقصان هست یا نه و اکثر متکلمین گفتهاند ایمان عبارت از یقین بعقاید ایمانیست و آن قابل زیادتی و نقصان نیست و بعضی این
خلاف را فرع خلاف در معنی ایمان قرار دادهاند و گفتهاند آنها که اعمال را جزء ایمان میدانند معلوم است که بنا بر مذهب ایشان
بزیادتی اعمال زیاد و بکمی اعمال کم میشود و آنها که ایمان را عقاید بحت میدانند میگویند که قابل زیادتی و نقصان نیست و
آیات و اخباري که دلالت بزیادتی و نقصان میکنند تأویل میکنند که مراد بزیادتی کمال ایمان و بنقصان کمال آنست و بنا بر
تحقیقی که سابقا مذکور شد میتواند بود که در اصل یقین و ایمان زیادتی و نقصان بهم رسد چنانچه حقتعالی در قصه ابراهیم علیه
السّلام گفته است که سؤال کرد از حقتعالی که پروردگارا بمن بنما که چگونه زنده میکنی مردهها را حق تعالی فرمود که آیا ایمان
نداري گفت بلکه دارم و لیکن میخواهم دل من مطمئن گردد و ایضا در وصف مؤمنان فرموده است که هرگاه خوانده شود بر
ایشان آیات ما زیاد میگردد ایمان ایشان و باز فرموده است زیاد شد ایشان را ایمان با ایمان ایشان و از این باب دلایل در آیات و
اخبار بسیار است و ایضا معلوم است که ایمان و یقین امثال ما مثل یقین رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه (ع) نیست و
حضرت امیر علیه السّلام فرمود که اگر پرده گشوده شود یقین من زیاده نخواهد شد و معلوم است که این معنی مخصوص آن
صفحه 132 از 190
حضرت است و امثال او و از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که روزي جناب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در مسجد
نماز صبح گذارد پس نظر کرد بسوي جوانی که او را حارثۀ بن مالک میگفتند دید که سرش از بسیاري بیخوابی بزیر میآید و
رنگش زرد شده است و بدنش نحیف گشته است و چشمهایش در سرش فرو رفته است از او پرسید که بر چه حال صبح کردهاي و
چه حال داري گفت صبح کردهام با یقین حضرت فرمود که بر هر چیز که دعوي کنند حقیقتی و علامتی هست حقیقت یقین تو
چیست گفت حقیقت یقین من آنست که مرا پیوسته محزون و غمگین و شبها مرا بیدار میدارد و در روزهاي گرم مرا بروزه میدارد و
دل من از دنیا رو گردانیده و آنچه در دنیا است مکروه دل من گردیده و یقین من بمرتبهاي رسیده است که گویا میبینم عرش
خداوند کریم را که براي حساب نصب کردهاند و خلایق همه محشور شدهاند و گویا من در میان ایشانم و گویا میبینم اهل بهشت
را که تنعم مینمایند ایشان در بهشت و بر کرسیها نشسته تکیه کردهاند و با یکدیگر مصاحبت میکنند و گویا میبینم اهل جهنم را که
در میان جهنم معذبند و استغاثه 542 و فریاد میکنند و گویا زفیر و آواز جهنم در گوش من است پس حضرت
باصحاب خود خطاب فرمود که این بندهایست که خدا دل او را بنور ایمان منور گردانیده پس بحارثه خطاب فرمود که بر این حال
که داري ثابت باش گفت دعا کن که خدا شهادت را روزي من گرداند حضرت دعا نمود بعد از چند روز دیگر حضرت او را
بجهاد فرستاد بجانب مؤته و بعد از نه نفر او شهید شد و آیات و اخباري که دلالت میکند بر این مطلب بسیار است. (دویم) در بیان
اجزاء ایمان قلبی است خواجه نصیر در قواعد العقائد گفته است که اصول ایمان نزد شیعه سه چیز است تصدیق بوحدانیت خدا در
ذات او و تصدیق بعدل در افعال او و تصدیق پیغمبري پیغمبران و تصدیق بامامت ائمه علیهم السّلام بعد از پیغمبران و از این کلام
ظاهر میشود که تصدیق بضروریات دین اسلام در ایمان معتبر نیست و حال آنکه اجماعی ایشانست که انکار ضروري دین موجب
کفر است مگر آنکه آن را داخل تصدیق نبوت دانند زیرا که انکار آن مستلزم انکار نبوت است همچنانکه استخفاف بکعبه و قرآن
مجید و امثال اینها را از این جهت کفر میدانند و حق این است که آنچه از ضروریات دین اسلام باشد ایمان بآن واجب است و
انکار بآن کفر است مگر آنکه کسی باشد که تازه مسلمان شده باشد و هنوز اطلاع بر ضروریات دین اسلام بهم نرسانیده باشد و
شهید ثانی قدس سرّه فرموده است که معارفی که بآنها ایمان حاصل میشود پنج اصل است: (اصل اول) معرفت حق جل و علا است
و مراد بآن تصدیق جازم ثابت است به آنکه خداوند عالمیان موجود است و ازلی و ابدي است و واجب الوجود بالذاتست یعنی
وجود او مقتضاي ذات قدیم او است بیآنکه محتاج بعلتی بوده باشد و آنکه تصدیق نماید بصفات کمالیه ثبوتیه او و منزه داند او را
از آنچه لایق عظمت و جلال او نباشد از صفات مخلوقات و ممکنات و در عدد صفات کمالیه الهی اختلاف کردهاند خواجه نصیر
در تجرید گفته است هشت صفت است علم و قدرت و حیات و اراده و ادراك و کلام و صدق و سرمدي بودن و بعضی ادراك و
صدق را انداختهاند و بجاي آنها سمیع و بصیر بودن را اضافه کردهاند و بجاي سرمدیۀ بقاء گفتهاند علامه در بسیاري از کتب
کلامیهاش گفته است قدرت است و علم و حیات و اراده و کرامت و ادراك و ازلی بودن و ابدي بودن و کلام و صدق. (دویم)
تصدیق بعدل و حکمت خدا است و عدل آنست که ظلم نمیکند و امري که عقلا قبیح است از او صادر نمیشود و اخلال نمیکند
بوعده خود در اموري که بخود واجب گردانیده است و حکمت آنست که فعل عبث از او صادر نمیشود و کارهاي او همه منوط
543 بحکمت است. (سیم) تصدیق بنبوت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم است و بجمیع آنچه آن حضرت آورده
است تفصیلا در آنچه معلوم باشد تفصیلا و اجمالا در آنچه اجمالا معلوم باشد و گفته است که بعید نیست که تصدیق اجمالی
بجمیع آنچه آن حضرت آورده است کافی باشد در تحقیق ایمان و اگر مکلف قادر باشد بر علم آنها تفصیلا واجب است علم
بتفاصیل آنچه آن حضرت آورده از شرایع از براي عمل بآن و اما تفصیل آنچه خبر داده است بآن از احوال مبدأ و معاد مثل تکلیف
بعبادات و سؤال قبر و عذاب آن و معاد جسمانی و حساب و صراط و بهشت و دوزخ و میزان و پرواز کردن نامههاي اعمال و سایر
اموري که بتواتر معلوم شده است که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله خبر داده است بآنها آیا تصدیق بتفصیل آنها معتبر است در
صفحه 133 از 190
تحقیق ایمان جمعی از علماء تصریح کردهاند بآنکه تصدیق بآنها مفصلا معتبر است در تحقیق ایمان پس گفته است ظاهر آنست که
تصدیق بآنها اجمالا کافی باشد باین معنی که اگر مکلف اعتقاد کند که هر چه پیغمبر بآن خبر داده است حق است بحیثیتی که هر
وقت نزد او ثابت شود جزئی از جزئیات آنها تفصیلا تصدیق بآن نماید مؤمنست هر چند هنوز بر تفاصیل آن جزئیات مطلع نشده
باشد و مؤید اینست آنکه اکثر مردم را در صدر اول علم باین تفاصیل نبود بلکه بعد از آن بتدریج مطلع میشدند با آنکه از اول حال
که تصدیق بوحدانیت و رسالت میکردند تا وقتی که بر همه آنها مطلع شوند حکم بایمان ایشان میکردند بلکه حال اکثر مردم در
جمیع اعصار این است هم چنانکه مشاهد است از احوال مردم پس اگر ایمان تفصیلی در اول حال معتبر باشد لازم میآید که اکثر
اهل ایمان از ایمان بدر روند و این بعید است از حکمت خداوند عزیز حکیم بلی علم بآنها از مکملات ایمانست و گاه هست که
واجب میشود علم آنها از جهت محافظت احکام شریعت از نسیان و دوري از شبهههاي گمراه کنندگان و داخل نکردن آنچه در
دین داخل نیست در آن پس این سبب دیگر است از براي وجوب آن نه از این جهت که ایمان موقوف است بر آن و آیا معتبر است
در تحقیق ایمان تصدیق بعصمت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و طهارت او و آنکه او خاتم پیغمبرانست و بعد از او پیغمبري
نیست و غیر اینها از احکام پیغمبري و شرایط آن از کلام بعضی از علماء ظاهر میشود که معتبر است و دور نیست که تصدیق
اجمالی کافی باشد. مؤلف گوید اگر چه ظاهرش آنست که در حکم بایمان کسی که غیر ایمان باصول خمسه تفصیلا و بسائر ما
جاء به النبی اجمالا کافی باشد اما شرط است که منکر ضروري از ضروریات 544 دین اسلام نشود زیرا کسی که
در میان مسلمانان نشو و نما کرده باشد نمیشود که بر اینها مطلع نشده باشد مثل نماز و روزه ماه مبارك رمضان و حج بیت اللّه و
اگر کسی باشد که در حق او جهل باینها ممکن باشد حکم بکفر او نمیکنند و بعد از القاي باو اگر قبول نکرد مرتد خواهد بود
چنانچه بعد از این ان شاء اللّه مذکور خواهد شد پس گفته است. (چهارم) تصدیق بدوازده امام است بعد از حضرت رسول صلی
اللّه علیه و آله و این اصل مخصوص فرقه امامیه است و از ضروریات مذهب ایشانست زیرا که مخالفان امامت را از فروع مذهب
میدانند نه از اصول و شرطست که تصدیق کنند بآنکه ایشان امامند که هدایت میکنند مردم را بحق و انقیاد ایشان در اوامر و نواهی
بر همه خلق واجب است زیرا که غرض از حکم به امامت ایشان همین است و اما تصدیق بآنکه ایشان معصومند از گناهان صغیره و
کبیره و از صفات ذمیمه و آنکه ایشان به نص خدا منصوبند نه باختیار مردم و آنکه حافظ شرع حضرت رسولند و عالمند بآنچه
صلاح امت در آنست از امور معاش ایشان و معاد ایشان و آنکه علم ایشان از رأي و اجتهاد نیست بلکه بعنوان یقین است که اخذ
کردهاند از کسی که بهوا و خواهش نفس سخن نمیگفت و آنچه میگفت وحی الهی بود و هر امامی از امام سابق اخذ کرده است با
نفسهاي قدسی که ایشان داشتند و بعضی علوم لدنی بود که از جانب حقتعالی بر ایشان فایز میشد یا بجهات دیگر که موجب یقین
ایشان میگردید همچنانکه در احادیث وارد شده است که ایشان محدث بودند یعنی ملکی با ایشان بود که هر چیز را بآن محتاج
میشدند ملک بایشان القاء میکرد و در دل ایشان علوم الهی نقش میشد و آنکه هیچ عصري خالی از یکی از ایشان نمیباشد و الا
زمین با اهلش فرو روند و آنکه بتمام شدن ایشان تمام میشود و زیاده بر ایشان نمیباشد و آخر ایشان مهدي علیه السّلام است و او
زنده است و چون از جانب خدا مرخص شود ظاهر خواهد شد آیا در تحقق ایمان اعتقاد بجمیع این مراتب شرط است یا اعتقاد به
امامت ایشان و وجوب اطاعت ایشان کافی است آن دو وجه که در نبوت گفتیم در اینجا نیز جاري است و میتوان ترجیح داد قول
اول را بآنکه آنچه دلالت بر امامت ایشان میکند دلالت بر جمیع اینها میکند خصوصا عصمت ایشان که بعقل و نقل هر دو ثابت
شده است و بعید نیست قول دیگر که اکتفا کنیم در ایمان باعتقاد امامت و وجوب اطاعت همچنانکه از احادیث ظاهر میشود که
جمعی از راویان که در اعصار ائمه بودهاند از شیعیان اعتقاد بعصمت ایشان نداشتهاند بلکه ایشان را از علماي نیکوکار میدانستهاند
چنانچه از رجال کشی ظاهر میشود و مع ذلک ائمه (ع) حکم بایمان بلکه بعدالت ایشان میکردهاند و آیا کافی است هر شخصی را
که 545 امامان گذشته را تا امام زمان خود بداند هر چند امامت باقی ائمه را نداند ظاهر آنست که کافی باشد و در
صفحه 134 از 190
بسیاري از کتب و احادیث در رجال روایات هست که دلالت میکند بر این و وجوب اعتقاد بدوازده امام نسبت بجمعی است که بعد
از امامت جمیع ائمه بوده باشند مثل مردم زمان غیبت. مؤلف گوید که حکم عامی که شیخ زین الدین فرمودهاند در مسئله اولی از
هیچ طرف نزد فقیر درست نیست اما آنکه اعتقاد بامامت و وجوب اطاعت کافی است بیوجه است زیرا که بسیاري از صفات ائمه
هست که از ضروریات دین شیعه امامیه شده است و بحد ضرورت رسیده است که ائمه (ع) آن را فرمودهاند و این نیز ضروري دین
امامیه است که آنچه ایشان میفرمایند حق است و از جانب خدا و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله میگویند و اگر چنین نباشد
امامت هر یک را بنص دیگري چگونه اثبات میکنند پس همچنانکه انکار ضروري دین اسلام متضمن تکذیب رسول است و آدمی
را از اسلام بیرون میبرد همچنین انکار ضروري دین امامیه مستلزم انکار امامت ائمه است و آدمی را از تشیع بیرون میبرد پس کسی
که انکار حلال بودن متعه کند چون از ضروري دین شیعه است از تشیع بدر میرود لهذا وارد شده است که شیعه ما نیست کسی که
متعه را حلال نداند و همچنین عصمت ائمه علیه السّلام و آنکه بغیر ایشان امامی نخواهد بود و آنکه امام قائم زنده است و ظاهر
خواهد شد و آنکه هیچ عصر خالی از یکی از ایشان نمیباشد و آنکه عالمند بجمیع علوم که امت بآنها محتاجند و امثال اینها معلوم
است که ضروري دین شیعه است پس باید که انکار اینها متضمن انکار امامت باشد و اما بعضی از امور که بر علماء و متتبعان اخبار
ظاهر باشد و بر بعضی ظاهر نباشد و بحد ضرورت نرسیده باشد انکار آنها موجب خروج از دین نیست مثل محدث بودن و سخن
گفتن ملک با ایشان و نزول ملائکه و روح در شب قدر بر ایشان و بردن جسد آنها بعد از موت بآسمان و امثال اینها و آنچه فرموده
است که از احادیث ظاهر میشود که بعضی از اصحاب ائمه به عصمت ایشان قائل نبودهاند اولا ممکن است که در آن وقت ضروري
دین نشده باشد و ایضا اگر آنها را میگوید که در باب جماعتی وارد شده است که اجماع صحابه بر جلالت ایشان شده است مثل
زراره و ابو بصیر علماء آنها را اکثر تأویل کردهاند و قدح در سندهاي آنها کردهاند و اگر صحیح باشد چون معصوم نیستند ممکن
است که لغزشی باشد که از ایشان صادر شده باشد و مقرون بتوبه و عفو گردیده باشد و اگر آنها را میگوید که در حق غیر امثال
این جماعت وارد شده است ایمان و عدالت ایشان ممنوع است و ائمه (ع) 546 با نیک و بد مردم از براي مصالح
ضروریه سلوك نیکو میکردهاند و آنچه در باب اعتقاد بامامت ائمه بعد گفته اعتقاد فقیر در آنجا تفصیل است بآنکه اگر امامت
دوازده امام را با بعضی از ائمه بعد را از معصوم شنیده است یا بسند متواتر باو رسیده است واجب است که اعتقاد کند و الا اعتقاد
بائمه بعد بر او لازم نخواهد بود و در قبر سؤال کردن از فاطمه بنت اسد از امامت حضرت امیر علیه السّلام محمول بر اینست پس
فرموده است. (پنجم) اعتقاد بمعاد جسمانی است و اتفاق کردهاند مسلمانان بر اثبات آن و از ضروریات دین اسلام است و فلاسفه
انکار آن کردهاند و بمعاد روحانی قائل شدهاند پس بعد از ذکر بعضی از تحقیقات که سابقا مذکور شد گفته است و اما عذاب قبر
و آنچه از توابع معاد است که دلایل سمعیه بر آن دلالت کرده است از حساب و صراط و میزان و تطایر کتب و دوام عقاب کافر در
جهنم و دوام نعیم مؤمن در بهشت پس شکی نیست در آنکه واجب است تصدیق به آنها اجمالا براي آنکه امت اتفاق دارند بر آنها
و اخبار متواتره بر آنها وارد شده است پس منکر آنها از ایمان بدر میرود و اما تصدیق به تفاصیل آنها مثل آنکه حساب بچه نحو
خواهد بود و صراط بچه صفت خواهد بود و میزان محمول بر حقیقت است یا کنایه از عدالت است یا غیر اینها از تفاصیلی که
باخبار و احادیث رسیده است پس ظاهر آنست که جهل بآنها باعث قدح بایمان نباشد و هم چنین بودن جهنم در زیر زمین و بودن
بهشت در بالاي آسمان و امثال آنها سیم در معنی اسلام است و در اسلام خلاف است بعضی را اعتقاد آنست که اسلام و ایمان هر
دو بیک معنیاند و بعضی گفتهاند اسلام اقرار بشهادتین است با اعتقاد بآنها و عدم انکار ضروري از ضروریات دین اسلام و این در
دنیا نفع میبخشد و در آخرت نفع نمیبخشد تا ایمان بجمیع عقاید حقه امامیه نیاورد که عمده آنها اقرار بامامت ائمه اثنی عشر است
و بعضی گفتهاند اظهار کلمتین است گو به آنها هم اعتقاد نداشته باشد پس منافقان نیز در این داخلند و احکام ظاهري اسلام بر
ایشان جاري میشود و بر اکثر معانی که سابقا مذکور شد نیز اسلام را اطلاق میکنند حتی آنکه بر آن معنی که اعلاي مراتب
صفحه 135 از 190
ایمانست اسلام اطلاق میکنند که اسلام بمعنی انقیاد در جمیع اوامر و نواهی باشد و ثمراتشان آنها است که در معنی ایمان مذکور
شد اما هرگاه اسلام را مقابل ایمان اطلاق کنند یکی از این دو معنی که در این مقام ذکر کردیم مراد است. چهارم خلافست در
آنکه آیا در ایمان یقین بمعارف ایمانی شرط است یا ظن قوي کافی است و ایضا خلاف است در آنکه آیا میباید ایمان بدلیل
حاصل شود یا تقلید در آن 547 جایز است و این دو خلاف نزدیکند بیکدیگر و ظاهر کلام علامه و اکثر علماء
آنست که بدلیل و برهان میباید حاصل شود بلکه بعضی دعواي اجماع در آن کردهاند و استدلال کردهاند بآیات و احادیث بسیار
که دلالت میکند بر نهی از متابعت ظن و معلوم است که اگر فروع در آنها داخل نباشد اصول دین داخل است و ایضا در بسیاري
آیات مذمت تقلید واقع شده است و ایضا حق تعالی فرموده است نیستند مؤمنان مگر آنها که ایمان آوردهاند بخدا و رسول او پس
ارتیاب و شک نکردهاند و خواجه نصیر در فصول اکتفا کرده است بتصدیق ظنی در ایمان و قائلان اکتفاء بظن و تقلید استدلال
کردهاند باینکه در صدر اسلام متعارف نبوده است که در اول حال القاي دلایل و براهین بر ایشان بکنند بلکه در اسلام ایشان اکتفاء
باظهار اسلام و تکلم بکلمتین مینمودهاند و ایضا لازم میآید که حکم کنیم بکفر اکثر مستضعفان از مسلمانان بلکه اکثر عوام که
صاحب یقین نیستند و باندك تشکیکی متزلزل میشوند و دور نیست که این جماعت نیز داخل مستضعفین و اهل اعراف و مرجون
لامر اللّه بوده باشند و بعضی گفتهاند ضرور نیست که همه مردم معارف ایمانیه را بدلایل تفصیلیه بدانند و ترتیب اشکال منطقیه
توانند کرد و بر دفع شبهات کفار و مخالفان قادر باشند بلکه واجب کفائی است که در میان مؤمنان جمعی باشند از علماء که دفع و
رفع شبهه کفار و مخالفان توانند کرد و در ایمان اکثر خلق بس است که بدلایل اجمالیه اصول دین را بدانند چنانچه حق تعالی در
قرآن دلایل وجود صانع و توحید و سایر اصول دین را باین نحو القا فرموده- مرویست که حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم
از اعرابی پرسید که خدا را چگونه شناخته و بچه دلیل دانستهاي گفت پشکل شتر را در راهی که میبینم استدلال میکنم که شتري
از این راه رفته و پی پا را که میبینم میدانم که آدمی از اینجا عبور کرده است یا این ستارههاي روشن و زمین با این دریاها و کوهها
دلالت نمیکند بر خداوند خبیر حضرت فرمود بر شما باد بدین اعرابی و این مذهب در نهایت قوت است و کسی که رجوع میکند
بآثار سلف و اخبار صدر اسلام میداند که هر که را مسلمان میکردند او را تکلیف باظهار عقاید میکردند و از براي اثبات نبوت
معجزه مینمودند و ایشان را بعبادات و طاعات امر مینمودند و بتدریج ایمان ایشان کامل میشد باستماع آیات و استعمال طاعات تا
بمرتبه علم الیقین میرسیدند و بدلیل دور و تسلسل که ماده تشکیک و تعطیل است ایشان را نمیبستند و لهذا میبینیم که بعضی از
عباد و زهاد که ممارست این علوم ظاهر نکردهاند یقین ایشان کاملتر است از اکثر مدققین علماء که اکثر عمر خود را صرف
شکوك و شبهات کردهاند و آثار ایمان و یقین در اعمال آنها ظاهرتر است از ایشان و هر چند مهارت ایشان در آن علوم بیشتر
میشود آثار علم و لوازم آن از خشیت و غیر آن که آیات کریمه دلالت میکند بر آنکه آنها از لوازم ایمان و معرفت و علم است حق
الیقین، ص: 548 از ایشان کمتر مشاهده میشود پس معلوم میشود که علم حقیقی آن نیست و راه تحصیلش راه دیگر است و در
بعضی از کتب مبسوطه تحقیق این معانی بوجه شافی نمودهام و این رساله گنجایش ذکر آنها ندارد پنجم خلاف است در آنکه
مؤمن بعد از آنکه متصف بایمان حقیقی در نفس الامر باشد آیا ممکن است که کافر باشد یا نه اکثر متکلمین عامه و خاصه را
اعتقاد آنست که ممکن است که زایل شود بلکه واقع است و ظواهر بسیاري از آیات دلالت بر این میکند چنانکه فرموده است آنها
که کافر شدند بعد از ایمان ایشان پس زیاد کردند کفر خود را هرگز قبول نمیشود توبه ایشان و ایشانند گمراهان و ایضا فرموده
است اي گروهی که ایمان آوردهاید اگر اطاعت کنید فریقی از آنها را که کتاب بایشان داده شده است بر میگردانند شما را بعد از
ایمان شما کافران و باز فرموده است إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ و باز
فرموده است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ- الخ و از این باب آیات بسیار است و نسبت بسید مرتضی و جمعی از
متکلمین شیعه دادهاند که ایمان حقیقی زایل نمیتواند شد و ارتدادي که از جمعی مشاهده میشود کاشف از آنست که پیشتر ایمان
صفحه 136 از 190
نداشتهاند یا منافق بودهاند یا ایمان ایشان بمحض ظن بوده است و بمرتبه یقین نرسیده بوده است و آیاتی که دلالت میکند بر امکان
با وقوع کفر بعد از ایمان حمل کردهاند بر ایمان زبانی نه ایمان قلبی هم چنانکه حق تعالی در شأن بعضی گفته است که ایمان
آوردهاند بدهانهاي خود و ایمان نیاورده است دلهاي ایشان و احکام خاصه که از براي مرتد واقع شده است از براي کسی است که
متصف باشد در ظاهر شرع بارتداد و دلالت نمیکند بر آنکه در نفس الامر مرتد شده است گاه باشد در اصل کافر بوده باشد و اما
به حسب ظاهر باقرار او حکم بایمان او کرده باشیم و بعد از ظهور کفر او حکم بارتداد کنیم و ممکن است که در اصل مؤمن بوده
باشد نزد خدا و بر ایمان خود باقی بوده باشد و چون هتک حرمت شرع کرده است از براي عقوبت او شارع حکم بارتداد او کرده
باشد که قواعد الهیه محفوظ بماند و کسی جرأت باین امور نکند چنین گفتهاند بعضی از محققین متأخرین از جانب سید مرتضی و
این بسیار بعید است و ظواهر آیات و اخبار را بمحض وجوه عقلیه و استبعادات وهمیه تأویل نمودن صورتی ندارد و اگر کسی در
حصول ایمان بظن اکتفا کند شبههاي نیست در آنکه زوالش ممکن است و اگر یقین را در حصول ایمان شرط دانند باز ممکن است
که از بعضی براهین عقلیه و قوانین منطقیه بهمرسیده باشد بطریان شبهات قویه که قدرت بر دفع آنها نداشته 549
باشد زایل گردد بطریان ضد آن که شک باشد با ظن به نقیض آن و بعضی از جانب سید گفتهاند که اگر کسی گوید که اگر
تسلیم کنیم که زوال یقین واقعی ممکن نیست ممکن است که زوال ایمان بصدور افعالی باشد که موجب کفر است مانند سجده بت
و استخفاف بمحرمات الهی جواب گوئیم که مسلم نداریم امکان صدور این افعال را از کسی که متصف بیقین مذکور باشد بلکه
ممتنع بالغیر است هر چند بالذات ممکن باشد پس اگر این افعال از او صادر شود دلیل بر آنست که بآن یقین متصف نبوده و در
دعواي خود کاذب بوده و حق آنست که اگر یقین کاملی بوده باشد که مخصوص مقربانست که بمرتبه حق الیقین رسیده باشد هم
زوال آن یقین محال است و هم صدور این افعال از او محال است و اگر بمحض عدم تجویز احتمال نقیض باشد باعتبار دلیلی که بر
آن قائم شده باشد هم زوال آن بشبهه و هم صدور آن فعل هر دو از او ممکن است چنانچه در احادیث بسیار وارد شده است در
تفسیر قول حق تعالی فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ که ایمان بر دو قسم است یک قسم ایمانیست که مستقر و ثابت است کوهها زایل میشود و
آن زایل نمیشود و دیگر ایمانی است که بودیعه و عاریه سپردهاند که اگر خدا خواهد تمام میکند و اگر خواهد سلب میکند و
کلینی بسند صحیح از حسین بن نعیم روایت کرده که بخدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که چرا چنین میتواند بود
که مردي نزد خدا مؤمن باشد و ایمان او نزد خدا ثابت باشد و نقل کند حق تعالی او را از ایمان بسوي کفر حضرت فرمودند خدا
عادل است و نخوانده است مردم را مگر بسوي ایمان نه بسوي کفر و نمیخواند احدي را بسوي کفر پس هر که ایمان آورد بخدا
پس ثابت باشد ایمان او نزد خدا نقل نمیفرماید او را خداي عزّ و جلّ بعد از آن از ایمان بسوي کفر پس گفتم مردي کافر میباشد و
کفر او نزد خدا ثابت شده است آیا او را نقل میفرماید از کفر بسوي ایمان فرمود که بدرستی که خدا خلق کرده است همه مردم را
بر فطرتی که مجبول گردانیده است ایشان را بآن نمیدانند ایمان بشریعتی را و نه کفر بانکار شریعتی را پس خدا فرستاد رسولان را
که بخوانند مردمان را بسوي ایمان باو پس بعضی را خدا هدایت کرد و بعضی را نکرد. مؤلف گوید که گویا مراد بفطرت آنست
که قابل کفر و ایمان هر دو بودند و حاصل جواب آنست که حق تعالی خلق کرده است همه عباد را بر فطرتی که قابل ایمان هستند
هر چند تفاوت داشته باشد قابلیات و استعدادات ایشان و حجت خود را بر همه تمام کرده است بارسال رسل و اقامه براهین و حجج
و هیچکس را در قیامت بر خدا حجتی نخواهد بود و احدي از ایشان مجبور نیستند بر کفر بحسب خلقت و نه بسبب تقصیر در
هدایت و اقامت حجت لیکن بعضی 550 مستحق هدایت خاصه از جانب حق و فیاض مطلق گردیدهاند و اینها مؤید
ایمان او میگردند و بعضی که بسوء اختیار و اعمال خود مستحق آن هدایت نگردیدهاند کافر شدهاند و مع ذلک باز مجبول و
محبوبتر بر کفر نیستند و این معنی امر بین الامرین است که در اول رساله اشاره باین شد و محتملست که مراد از دو فقره آخر
حدیث آن باشد که بعضی بآن هدایت عامه یافتند و بعضی هدایت نیافتند و این بطریق متکلمین است و معنی اول با بسیاري از اخبار
صفحه 137 از 190
موافق است و ایضا بسند صحیح از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که حقتعالی آفریده است خلقی را براي ایمان که هرگز از
ایشان زایل نمیگردد و آفریده است خلقی را از براي کفر که هرگز از ایشان زایل نمیگردد و خلقی را در میان این دو حالت آفریده
است و ببعضی از ایشان ایمان را سپرده است اگر خواهد از براي ایشان تمام میکند و اگر خواهد که سلب کند از ایشان سلب میکند
و بسند حسن از حضرت باقر علیه السّلام منقولست که بندهاي هست که در صبح و شام کافر است و بندهاي هست که در صبح کافر
است و در شام مؤمن و گروهی هستند که ایمان را بایشان عاریه دادهاند و از ایشان سلب میکنند و ایشان را معارین مینامند و ایضا
از عیسی قمی منقولست که گفت من در دولت سراي حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودم و حضرت امام موسی علیه السّلام
کودکی بود و برهاي با خود داشت و بازي میکرد با او من بآن حضرت گفتم که اي کودك نمیبینی که پدرت با ما چه میکند ما
را امر میکند بچیزي که بعد از آن نهی میکند قبل از این ما را امر کرد که ابو الخطاب را دوست داریم و الحال امر میکند که او
را لعنت کنیم حضرت در آن کودکی فرمود که خلق کرده است خداوند خلقی را براي ایمان که هرگز زایل نمیگردد و خلقی را از
براي کفر که هرگز زایل نمیشود و خلقی را آفریده است در این میان که عاریه داده است بایشان ایمان را و ایشان را معارین
میگویند هر وقت که خواهد ایمان را از ایشان سلب میکند و ابو الخطاب از آنها بود که ایمان را باو عاریه داده بودند عیسی گفت
چون بخدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم آن سؤال و جواب را بآن حضرت عرض کردم فرمود که او چشمه علم نبوت و
پیغمبریست و بسند دیگر از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که حقتعالی مجبول گردانیده است پیغمبران را بر پیغمبري ایشان
پس هرگز مرتد نمیشوند و برنمیگردند و مجبول کرده است اوصیاي پیغمبران را بر وصایت ایشان پس هرگز مرتد نمیشوند و
مجبول کرده است بعضی از مؤمنان را بر ایمان که هرگز مرتد نمیشوند و بعضی از ایشان را ایمان بعاریه داده است و اگر دعا و
الحاح بکند در دعاء بر ایمان خواهد بود و بسند معتبر روایت کرده است که آن حضرت فرمود بدرستی که حسرت و ندامت و ویل
تمام ویل و عذاب براي کسی است که منتفع نشود به آنچه دیده و دانسته است و عمل 551 نکند بعلم خود
بمقتضاي دین خود و نداند قدر دین خود را و نفع و ضرر آن را پرسیدند بچه چیز میتوان دانست که کی نجات خواهد یافت از این
جماعت که دعواي تشیع میکنند فرمود که هر که کردارش موافق گفتارش باشد پس گواهی داده شده است از براي او بنجات و
هر که فعلش با قولش موافق نباشد دین او عاریه است و باو امانت سپردهاند و در حدیث دیگر فرمود که حقتعالی خلق کرده است
دلهاي مؤمنان را پیچیده بر ایمان حقتعالی اگر خواهد بشوراند آنچه در آن پنهان است از ایمان و ظاهر و نامی گرداند میریزد بر آن
باران حکمت را و تخم علم را در آن میکارد و زراعتکننده آن و دهقان آن پروردگار عالمیانست و بروایت دیگر فرمود که دل
آدمی مضطرب میباشد در سینه و حنجره او تا آنکه ایمان بر او بسته شود و در آن وقت قرار میگیرد از تزلزل و از اضطراب بیرون
میآید چنانچه خدا فرموده وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ و در قرائت اهل بیت (ع) چنین است یعنی هر که ایمان بیاورد بخدا ساکن
میشود دل او از شک و شبهه و اضطراب. مؤلف گوید که در احادیث بسیار این مضامین وارد شده است و در ادعیه کثیره استعاذه از
زوال ایمان بمضلات فتن وارد شده است و حق آنست که اگر ایمان به مرتبه یقین کامل برسد زوالش بحسب عادت ممتنع است اما
بلوغش باین حد نادر است و آن مخصوص انبیاء و اوصیاء و اکمل مؤمنان است چنانچه از احادیث سابقه معلوم شد اما بلوغش باین
حد بسیار نادر است و تکلیف عامه خلق به آن حرج است بلکه از قبیل تکلیف بمحالست ظاهرش آنست که در ایمان اکثر خلق ظن
قوي که نفس بآن مطمئن گردد کافی باشد در زوال مثل این ایمان شک نیست که ممکن است و درجات ایمان بسیار است چنانچه
دانستی در بعضی ممکن است که زایل گردد بشک بلکه بانکار برگردد و آن ایمان بمعاد است و در بعضی زوالش ممکن نیست نه
بقول و نه باعتقاد و نه بفعل و در بعضی ممکن است زوالش بقول و فعل نه باعتقاد مانند جمعی از کفره که علم بصدق رسول اللّه
داشتند اما از براي اغراض باطله دنیویه انکار میکردند انکار مانند أبو جهل و احزاب او و مانند جمعی از منافقان صحابه که نص بر
حضرت امیر علیه السّلام را در روز غدیر و مواطن بسیار دیگر شنیدند و از براي حب دنیا انکار کردند پس تقدیر اشتراط یقین و
صفحه 138 از 190
جزم در ایمان شکی نیست در آنکه مشروط است بعدم انکار ظاهري چنانکه حقتعالی در حق جمعی از کفار فرموده است که انکار
کردند و حال آنکه نفسهاي ایشان یقین بآن داشت پس ممکن است ارتداد بکفر و زوال ایمان یا بانکار ظاهري یا بفعل امري که
شارع حکم بحصول کفر فرموده است نزد آن فعل مثل سجده بت یا قتل پیغمبر یا امام و القاء مصحف در قاذورات و حق الیقین،
ص: 552 استخفاف بکعبه و امثال آن. ششم در بیان معنی کفر و ارتداد است بدان که اکثر متکلمین گفتهاند که کفر عدم ایمانست
از کسی که شأنش آن باشد که مؤمن باشد و چون معانی ایمان و اسلام و ثمرات آنها مذکور شد مقابل هر ایمانی کفري خواهد
بود و ثمرهاش عدم تحقق آن ثمره ایمانی خواهد بود پس بنا بر مشهور که ایمان اصل عقاید حقه شیعه امامیه است و ثمرهاش بنا بر
مشهور عدم خلود در جهنم است کفر باخلال بیکی از آن عقاید حاصل میشود خواه بشک در آنها باشد یا باعتقاد بخلاف آنها یا
آنکه در اصل آنها بخاطرشان خطور نکرده باشد و چون سابقا دانستی که ایمان بعقاید خمسه مشروط است بآنکه انکار ضروري از
ضروریات دین اسلام بلکه ضروریات دین ایمان که مذهب حق امامیه اثنیعشریه است نکرده باشد و فعلی که مستلزم خروج از دین
باشد از او صادر نشده باشد مثل استخفاف بقرآن مجید یا کعبه یا سجده بت یا صلیب یا بستن زنار براي اظهار شعار کفر پس بفعل
اینها نیز کافر میشود و از ایمان بدر میرود و اگر اینها بعد از تکلم بکلمتین و اظهار اسلام واقع شود حکم مرتد خواهد داشت چنانچه
شیخ شهید و دیگران گفتهاند که مرتد کسی است که قطع کند اسلام خود را باقرار بر نفس خود بخروج از اسلام یا ببعضی از انواع
کفر خواه باظهار مذهبی باشد که اهلش را بر آن میگذارند مانند یهود و نصاري و مجوس یا نه مانند بتپرستی یا بانکار چیزي که
ضروري دین باشد یا باثبات چیزي که نفی آن ضروري دین باشد یا بفعل امري که دلالت کند بر کفر صریحا مانند سجده کردن
بآفتاب یا بت و انداختن مصحف کریم را در نجاسات عمدا یا انداختن نجاسات در کعبه عمدا یا خراب کردن کعبه یا اظهار
استخفاف به آن- و اما حکم مرتد مشهور میان علماء آنست که مرتد بر دو قسم است فطري و ملی فطري آنست که متولد در اسلام
باشد به آنکه منعقد شده باشد نطفه او در حال اسلام یکی از پدر و مادر او و حکم او آنست که اسلام او مقبول نیست اگر توبه
کند و کشتن او لازم است و زنش از او جدا میشود و عده وفات میدارد و مالش را میان وارثان او قسمت میکنند این حکم اوست
ظاهرا و در این خلافی نیست میان جمعی که ارتداد را دو نوع میدانند اما خلاف است در آنکه میان او و خدا آیا توبه او مقبول
هست یا نه اکثر را اعتقاد آنست که توبهاش مقبولست زیرا که شکی نیست که او مکلف باسلام است و هرگاه توبه او صحیح نباشد
تکلیف او بتوبه تکلیف بمحال خواهد بود پس بنابراین اگر کسی مطلع نشود بر ارتداد او یا مطلع شوند و قادر بر قتل او نباشند
توبهاش میان او و خدا مقبولست و عبادات و معاملات او 553 صحیح است اما مال او وزن او باو برنمیگردد اما بعد
از عده گفتهاند که میتواند آن را بعقد دیگر خواست و بعضی گفتهاند در اثناي عده نیز میتوان خواست و این مسأله خالی از
اشکال نیست و بعضی گفتهاند میان او و میان خدا نیز توبهاش مقبول نیست و همیشه در جهنم خواهد بود و این محالی است که
خود بر خود لازم آورده است- و ملی آنست که بر کفر متولد شده باشد و مسلمان شود و بعد از آن مرتد شود این را موافق مشهور
جبر بر توبه میکنند و اگر توبه کند توبهاش بحسب ظاهر و میان خود و خدا هر دو مقبولست و اگر توبه نکند او را میکشند و در
مدت تکلیف توبه او خلافست بعضی گفتهاند سه روز است چنانکه در روایتی وارد شده است و بعضی گفتهاند حدي ندارد تا
احتمال میدهند که برگردد او را میزند و جبر میکنند و بعد از آنکه مأیوس شوند او را میکشند و این احکام در باب مردانست و زنان
را بعد از مرتد شدن حبس مؤبد میکنند و نمیکشند و هر چند مسلمانزاده باشند و در وقت هر نماز او را میزنند که مسلمان شود و
ابن جنید از علماي ما قائل شده که مرتد یک قسم است خواه ملی باشد خواه فطري او را تکلیف توبه میکنند اگر توبه کند قبول
میکنند و الا او را میکشند و اکثر سنیان باین قائلند خالی از قوتی نیست- و بدان که علماي خاصه و عامه مجمل گفتهاند که انکار
ضروري دین اسلام موجب کفر است و حصري نکردهاند آنها را و متفرقا در ابواب فقه گاهی میگویند که فلان چیز ضروري دین
اسلام است پس ضرور است که در این مقام بعضی مذکور شود بدان که ضروري دین امري را گویند که وضوحش در آن دین
صفحه 139 از 190
بمرتبهاي رسیده باشد که هر که در آن دین داخل باشد داند مگر نادري که تازه به آن دین در آمده باشد یا در بلاد بعیده از بلاد
اسلام نشو و نما کرده باشد و آنها باو نرسیده باشد مثل واجب بودن پنج نماز در شب و روز و عدد رکعات هر یک از آنها و
مشتمل بودن آنها برکوع و سجود بلکه بر تکبیر احرام و قیام و قرائت فی الجمله بنا بر قول اظهر هر چند در بعضی از صور خفائی
داشته باشد و مشروط بودن نماز در طهارت فی الجمله و واجب بودن غسل جنابت و حیض بلکه نفاس و ناقض بودن بول و غایط و
ریح وضو را بنا بر اظهر و واجب بودن یا راجح بودن غسل اموات و کفن کردن و نماز کردن بر ایشان و پنهان کردن ایشان مجملا و
واجب بودن زکاة فی الجمله و روزه ماه رمضان و ناقض بودن اکل و شرب معتاد بطریق معتاد و جماع کردن در قبل زن روزهدار و
واجب بودن حج بیت اللّه و مشتمل بودن آن بر طواف بلکه سعی میان صفا و مروه فی الجمله و احرام و وقوف عرفات و وقوف
مشعر بلکه ذبح قربانی و سر تراشیدن و رمی جمرات کردن همه مجملا اعم از وجوب و استحباب بنا بر احتمال ظاهري و وجوب
جهاد 554 فی الجمله بنا بر احتمالی و رجحان جماعت در نمازها فی الجمله و رجحان تصدیق بر مساکین فی
الجمله و فضیلت علم و اهل علم و فضیلت راستگوئی که ضرر نرساند و بدي دروغی که نافع نباشد و حرام بودن زنا و لواط بلکه
بوسیدن زن و پسر مردم از روي شهوت بنا بر اظهر و حرام بودن شراب انگور نه بوزه و شرابهائی که از غیر انگور میگیرند حرمت
آنها ضروري دین اسلام نیست زیرا که سنیان بعضی حلال میدانند اما دور نیست که ضروري دین شیعه باشد و حرمت خوردن
گوشت خوك و میته و خون فی الجمله و حرمت نکاح مادران و خواهران و دختران و دخترهاي برادر و دخترهاي خواهر و عمهها و
خالهها بلکه مادر زن و جمع میان دو خواهر بنا بر اظهر و حرمت سود قرض فی الجمله بنا بر احتمال و حرمت ظلم و خوردن مال
مردم بیجهت شرعی و حرمت کشتن مسلمانان بغیر حق و مرجوح بودن فحش و دشنام بیجهت با مسلمانان و زدن و تعذیب کردن
ایشان بیسببی بلکه غیبت و بهتان ایشان بنا بر احتمالی و رجحان سلام و جواب آن بنا بر احتمال اقوي و راجح بودن نیکی با پدر و
مادر و مرجوح بودن عقوق ایشان بلکه راجح بودن مطلقا صله رحم بنا بر احتمالی و حکم میراث فی الجمله و آنکه وارث احق است
بمال میت از غیر وارث بلکه عمل بوصیت فی الجمله بنا بر احتمالی و آنکه تصدیق و خیرات بمیت نفع میبخشد بنا بر اظهر و آنکه
روزه مجملا رجحان دارد و آنکه نکاح باعث حلیت وطی میشود و طلاق باعث تفریق میشود و آنکه بدن را از نامحرم باید پوشانید
فی الجمله و مرجوحیت نظر بعورت اجانب و مرجوحیت وطی حیوانات و آنکه عقد بیع و اجاره و صلح فی الجمله باعث انتقال
میشود بنا بر اظهر و آنکه ذبح حیوانات فی الجمله باعث حلیت میشود و حرمت دزدي و راهزنی مسلمانان و حقیت قرآن مجید و
منزل بودن آن از جانب خدا بلکه معجزه بودن آن بنا بر اظهر و مودت اهل بیت رسالت و تعظیم ایشان و لهذا خوارج و نواصب
کافرند که انکار ضروري دین اسلام کردهاند و اکثر ضروریات دین در عرض این رساله سابقا مذکور شد و غیر آنها از اموري که
متواتر و معلوم باشد نزد عامه مسلمانان و سابقا مذکور شد که بعضی از امور هست که نزد شیعه امامیه ضروري است و نزد سایر
مسلمانان ضروري نیست مثل امامت ائمه اثنی عشر و کمال علم و فضل ایشان بلکه عصمت ایشان بنا بر اظهر و منصوص بودن ایشان
از جانب حق تعالی و حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله بنا بر اظهر و آنکه امام زیاده از دوازده نیست و امام دوازدهم موجود است
و ظاهر خواهد شد و بر ادیان باطله غالب خواهد گردید و وجوب بیزاري از أبو بکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و جمیع خلفاي
بنی امیه و بنی عباس که دعوي امامت و خلافت بنا حق کردهاند بلکه خلفاي اسماعیلیه و ائمه 555 متأخرین زیدیه
که صریحا دعواي امامت کردهاند و بیزاري و برائت از طلحه و زبیر و عایشه و ابن ملجم و شمر و عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد و
سنان بن انس و هر که با حضرت امیر و حضرت حسین جنگ کرده است و توبه او معلوم نشده است و تبري از جمیع ایشان عموما و
اعتقاد بخوبی سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار خصوصا خواص ائمه عموما و حلال بودن متعه و حج تمتع و گفتن حی علی خیر
العمل در اذان و اقامه و مسح کشیدن پاها در وضوء و رجحان از بالا بپائین شستن اعضاء وضو بنا بر اظهر و عدم استحباب دست
در اذان و برجحان جلسه استراحت بعد از سجده دویم بر « الصلاة خیر من النوم » بستن و آمین گفتن در نماز و عدم استحباب
صفحه 140 از 190
احتمالی و استحباب سجده شکر بعد از نماز و استحباب زیارت قبور رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و ائمه و تعظیم و تعمیر آنها
بلکه استحباب زیارت قبور صالحان از شیعه و خویشان و اقارب مؤمنین مطلقا بنا بر اظهر و حرمت گوشت سگ و سایر سباع و
حشرات مانند گربه و مار و موش و مانند اینها بنا بر احتمال اظهر و حرمت وطی محارم بالف ذکر بحریر بر احتمالی بلکه عدم قول
بجبر مطلقا و عدم ساقط شدن عبادات و این را از جمله ضروریات دین اسلام میتوان شمرد مجملا هر چه ظهورش در دین و ایمان و
مذهب اثنا عشر بمرتبه رسیده باشد که هر که در این دین داخل باشد آن را داند از ضروریات دین ایمان خواهد بود و انکار آن
مستلزم انکار صاحب آن دین است و اگر چه در کلام اکثر علماء تصریح باین نیست اما از دلیل ایشان بر کفر منکر ضروري این
دین بر ایشان لازم میآید و در احادیث بسیار وارد شده است که از ما نیست کسی که ایمان برجعت ما نداشته باشد و متعه ما را
حلال نداند و در باب برائت از أبو بکر و عمر و احزاب ایشان و سایر اعداء و مخالفان ایشان احادیث متواتره وارد شده است که هر
که از ایشان بیزاري نجوید شیعه ما نیست بلکه دشمن ما است و در کتاب نفحات اللاهوت احادیث متواتره از طرق عامه و خاصه در
این باب ایراد نموده و در کتاب بحار الانوار زیاده بر آن ایراد نموده و حضرت امام رضا علیه السّلام در رساله شرایع دین که از براي
مأمون نوشته است فرموده است که محض و خالص ایمان آنست که گواهی بدهی که خدا یگانه است و شریک ندارد و واحد
حقیقی است و اعضاء و اجزاء ندارد و همه باو محتاجند و او قائم بذات خود است و همه چیز باو قائم است و شنوا و بینا و قادر است
در همه چیز و همیشه بوده است و همیشه خواهد بود و عالمی است که به هیچ چیز جاهل نمیباشد و قادري است که هرگز عاجز
نمیشود و بینیازي است که هرگز محتاج نمیشود و عادلی است که هرگز جور نمیکند آفریننده همه چیز است و مثل او چیزي
نیست و شبیه و ضد و کفوي 556 ندارد و او است مقصود خلق در عبادت و دعاء و امید داشتن و ترسیدن و محمد
صلی اللّه علیه و آله بنده او است و امین او و برگزیده او است از خلق او و بهترین مرسلانست و خاتم پیغمبرانست و پیغمبري بعد از
او نیست و تغییر دهنده نیست ملت و شریعت او را هر چه از جانب خدا خبر داده است حق است و واجب است تصدیق باو و بجمیع
هر که پیش از او بوده است از پیغمبران و حجتهاي خدا و تصدیق بکتاب او که صادق است و از هیچ طرف باطل باو راه ندارد و
فرستاده شده است از جانب خداوند حکیم و گواهی است بر همه کتابهاي خدا و حق است از فاتحه تا بخاتمهاش باید ایمان بیاوري
بمحکم و متشابه و خاص و عام و وعد و وعید و ناسخ و منسوخ و قصهها و خبرهاي آن و بآنکه قادر نیست احدي که مثل آن را
بیاورد و گواهی دهی که دلیل و راهنمائی بعد از او و حجت بر مؤمنان و قیام نماینده بامر مسلمانان و سخن گوینده از قرآن و عالم
باحکام آن برادر او وصی و خلیفه و ولی او که نسبت باو بمنزله هارون است از موسی و او علی علیه السّلام است که امیر مؤمنان
است و امام متقیان است و کشاننده شیعیان دست و پا سفید خود است بسوي بهشت و بهترین اوصیاء و وارث علم جمیع پیغمبران و
رسولانست و بعد از او ائمه را یک یک شمرد تا حضرت صاحب علیه السّلام. و فرمود شهادت ده از براي همه ایشان بوصیت و
امامت و آنکه زمین خالی نمیباشد از حجت خدا بر خلق در هر عصري و زمانی و آنکه ایشانند عروة الوثقی و ائمه هدي علیه السّلام
و حجت بر اهل دنیا تا وقتی که همه خلق بمیرند و زمین و هر چه در زمین است بخدا میراث برسد و گواهی بدهی که هر که
مخالفت ایشان بکند گمراه و گمراهکننده و تركکننده حق و هدایت است و آنکه ایشان بیان کننده قرآنند و سخن گویندهاند از
جانب حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و هر که بمیرد و ایشان را نشناسد بمرگ جاهلیت و کفر مرده است و آنکه از دین
ایشانست ورع و عفت و راستگوئی و صلاح و استقامت بر حق و سعی در عبادات و رد امانت کردن نیکوکار و بدکار و طول دادن
سجود و روزه روز و عبادت شب و ترك محرمات و انتظار بردن فرج آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و بصبر نیکو با مردم
مصاحبت کردن پس افعال وضوء را فرمود تا مسح پاها هر یک یک مرتبه و آنکه نمیشکند وضو را مگر بول یا غایط یا باد یا
جنابت یا خواب و آنکه هر که مسح کند بر موزهها مخالفت خدا و رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم کرده است و ترك فریضه و
کتاب خدا کرده است پس غسلهاي واجب و سنت را بیان فرمود و نمازهاي پنجاه و یک رکعت را و فرمود نماز در اول وقت افضل
صفحه 141 از 190
است و فضل نماز جماعت بر نماز تنها بیست و چهار برابر است و نماز نمیتوان کرد پشت سر فاجر و اقتدا نمیتوان کرد مگر باهل
بیت ولایت یعنی شیعه امامی و نماز 557 نمیتوان کرد در پوست درندگان و جایز نیست که بگوید در تشهد اول
زیرا که تحلیل نماز به سلام است چون این را گفتی سلام را گفتهاي و قصر نماز در هشت « السّلام علینا و علی عباد اللّه الصالحین »
فرسخ و زیاده است و هرگاه قصر میکنی روزه را نیز میباید افطار کرد و کسی که در سفر روزه را افطار نکند از او مجزي نیست و بر
او قضاء واجبست و قنوت سنت واجبه است در نمازهاي پنجگانه و نماز بر میت پنج تکبیر است و هر که کم کند مخالفت پیغمبر
کرده است و میت را از پائین قبر باید برفق و همواري برند و بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحیم در جمیع نمازها سنت است. و بعد
از آن احکام زکاة مال و زکاة فطر را و احکام حایض و مستحاضه را فرمود و فرمود روزه ماه مبارك رمضان فریضه است و روزه را
بنا بر دیدن ماه باید گذاشت هم در روزه داشتن و هم در افطار کردن و نماز سنت را جایز نیست که بجماعت بکنند زیرا که بدعت
است و هر بدعتی ضلالت است و هر ضلالتی در آتش است و بعد از آنکه بعضی از احکام روزه و حج را بیان کرد فرمود جایز
نیست حج مگر بعنوان تمتع و حج قران و افرادي که عامه میکنند نمیباشد مگر از براي اهل مکه و جمعی که در آن حوالی باشند و
پیش از میقات احرام نمیتوان بست و جهاد واجبست با امام عادل و هر که کشته شود از براي محافظت مال خود شهید است و تقیه
در بلاد تقیه واجب است و قسمی که کسی از براي تقیه بخورد از براي دفع ظلم از خود گناه و کفاره ندارد و طلاق غیر سنت که
سنیان میکنند صحیح نیست و حضرت امیر علیه السّلام فرمود که زنهار نخواهید زنانی که سنیان سه طلاق در یک مجلس میگویند
که آنها شوهر دارند و زیاده از چهار زن آزاد را بعقد دائم نمیتوان خواست و صلوات بر حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
و آل او واجب است در هر موطن که نام آن حضرت مذکور شود و در وقت عطسه کردن و وزیدن بادها یا کشتن حیوانات و غیر
آنها و دوستی دوستان حقتعالی واجب است و دشمنی دشمنان خدا و بیزاري از ایشان و از پیشوایان ایشان واجب است و نیکی پدر
و مادر واجب است هر چند بتپرست و کافر باشند اما اطاعت ایشان و غیر ایشان در معصیت خدا جایز نیست زیرا که اطاعتی
نمیباشد مخلوق را در معصیت خالق و تذکیه حیوانی که در شکم حیوان دیگر باشد بذبح کردن مادر آنست و حلال است و اگر مو
و پشم برآورده باشد و واجب است حلال دانستن متعه زنان و حج تمتع و عول و تعصیب که سنیان بگفته عمر در میراث میکنند
بدعت است و مخالف قرآن است و با فرزند پدر و مادر احدي میراث نمیبرد مگر زن و شوهر و کسی که خدا از براي ایشان در
قرآن سهمی قرار کرده است اولی و احق است بمیراث از کسی که سهمی در قرآن نداشته باشد و میراث بعصبه دادن چنانکه عمر
کرده 558 است از دین خدا نیست و مولود را خواه دختر باشد و خواه پسر در روز هفتم عقیقه باید کرد و نام باید
گذاشت و سرش را باید تراشید و بوزن آن مو از طلا و نقره تصدق باید کرد و ختنه سنت واجبه است از براي پسران و از براي دختر
باعث گرامی گردیدن ایشانست نزد شوهران و حقتعالی تکلیف نمیکند نفسی را مگر بقدر وسع و آسانی او و افعال بندگان مخلوق
خدا است خلق تقدیر نه خلق تکوین یعنی در علم خدا مقدر شده است اما فعل خدا نیست فعل بنده است و خدا آفریننده یا تقدیر
کننده همه چیز است و بجبر قائل مشو که خدا جبر کرده است مردم را بر افعال ایشان و بتفویض قائل مشو که بایشان گذاشته است
و هیچ دخل در افعال ایشان ندارد و خدا بیگناه را بعوض گناهکار عذاب نمیکند و فرزندان را بگناه پدر عقاب نمیکند چنانکه
فرموده است متحمل نمیشود گناهکاري گناه دیگري را و نیست از براي آدمی مگر آنچه سعی کرده است و حقتعالی را هست که
عفو کند از گناه و تفضل کند بثواب زیاده از قدر استحقاق و منزه است از آنکه جور کند و واجب نمیگرداند خدا اطاعت کسی را
که داند که ایشان را گمراه میکند و بمعصیت میافکند و اختیار نمیکند از براي پیغمبري و برنمیگزیند از براي اطاعت کسی را
که داند که او کافر خواهد شد باو و اطاعت شیطان خواهد کرد در معصیت او و حجتی بر خلق خود نصب نمیکند مگر آنکه
معصوم باشد از گناه و اسلام غیر ایمانست و هر مؤمنی مسلمان است و هر مسلمان مؤمن نیست و دزد مؤمن نیست در وقتی که
دزدي میکند و زناکننده مؤمن نیست در وقتی که زنا میکند و آنها که گناه کبیره میکنند که مستوجب حد میگردند مسلمانند نه
صفحه 142 از 190
مؤمنند و نه کافر و خدا داخل جهنم نمیکند مؤمنی را و حال آنکه او را وعده بهشت داده است و از آتش بیرون نمیآورد کافري را
و حال آنکه او را وعید خلود در جهنم کرده است و نمیآمرزد شرك بخود را و میآمرزد هر چه کمتر از آنست از براي هر که
خواهد و گناهکاران اهل توحید داخل جهنم میشوند و بیرون میآیند از جهنم و شفاعت جایز است از براي ایشان و امروز دنیا دار
تقیه است و دار اسلام است و دار ایمان نیست و دار کفر نیست و امر بر نیکیها و نهی از بدیها واجبست اگر ممکن باشد و خوف
بر جان نباشد و ایمان اداي فرایض است که خدا در قرآن واجب کرده است و اجتناب از جمیع گناهان کبیره و آن معرفتی است
بدل و اقراري است بزبان و عملی است باعضاء و جوارح و باید که ایمان بیاوري بعذاب قبر و نکیرین و مبعوث شدن بعد از مردن و
صراط و میزان و بیزاري از آنها که ستم کردند بر آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و قصد کردند که ایشان را از خانه بیرون
آورند و بناي ستم بر ایشان گذاشتند و تغییر سنت پیغمبر دادند و بیزاري از آنها که بیعت 559 محمد صلی اللّه علیه
و آله و سلّم را شکستند مانند طلحه و زبیر و اصحاب ایشان که بیعت خود را شکستند و پرده حرمت حضرت رسول صلی اللّه علیه و
آله و سلّم را دریدند و زوجه آن حضرت را از خانه بیرون آوردند و با حضرت امیر علیه السّلام جنگ کردند و شیعیان او را کشتند
و از آنها که بظلم و جور شمشیر بر روي ایشان کشیدند مانند معاویه و عمرو بن العاص و اتباع ایشان و بیزاري از آنان که نیکان
صحابه را از مدینه بیرون کردند و سفیهان مثل معاویه و عمرو بن العاص را والی مسلمانان کردند و بیزاري از اشیاع آنها که با
حضرت امیر علیه السّلام جنگ کردند و ایضا مهاجران از اهل فضل و صلاح را از سابقین کشتند و بیزار از آنها که بر سر خود
شدند مانند أبو موسی اشعري و اهل ولایت او و خوارج که حق تعالی در شأن ایشان فرموده است آنها که گم و باطل شد سعی
ایشان در زندگانی دنیا و ایشان گمان میکنند که کار خوبی کردهاند ایشانند که کافر شدند بآیات پروردگار خود یعنی بولایت
حضرت امیر علیه السّلام و کافر شدند بلقاي آن یعنی خدا را ملاقات کردند و امامی نداشتند پس حبط شد اعمال ایشان برپا
نمیداریم از براي ایشان میزان را و حضرت فرمود که ایشان سگان اهل جهنم خواهند بود و باید بیزاري نمود از انصاب و ازلام که
پیشوایان ضلالت و قائدان جورند اول ایشان و آخر ایشان یعنی هر که بغیر حق دعواي امامت کرده است و بیزاري از اشتباه پی
کنندگان ناقه صالح از اشقیاي اولین و آخرین که ولایت و محبت ایشان را اختیار کرده است یعنی ابن ملجم و سایر قاتلان ائمه و
واجب است ولایت و محبت آنها که بر طریقه پیغمبر خود رفتهاند و تغییر و تبدیل دین خدا نکردهاند مثل سلمان و ابو ذر و مقداد و
عمار و حذیفه و ابو الهاشم و سهل بن حنیف و عبادة بن الصامت و ابو ایوب انصاري و خزیمه و ابو سعید خدري و امثال ایشان و
ولایت اتباع و پیروان ایشان و آنها که بهدایت ایشان هدایت یافتهاند و حرام بودن شراب انگور و هر شراب مستکننده کمش و
بسیارش و هر چه بسیارش مست کند کمش نیز حرام است و مضطر شراب نمیخورد زیرا که او را میکشد و حرام بودن هر صاحب
نیشی از درندگان و هر صاحب چنگالی از مرغان و حرام بودن سپرز که از خون است و حرام بودن مارماهی و هر ماهی که فلس
نداشته باشد و اجتناب کبایر که آن کشتن نفسی است که خدا حرام کرده است آن را و زنا و دزدي و شراب خوردن و عقوق پدر و
مادر و گریختن از جنگ و خوردن مال یتیم بظلم و خوردن میته و خون و گوشت خوك و آنچه بغیر نام خدا ذبح کرده باشند و
حرمت آنها در صورتی است که مضطر نباشد آدمی و خوردن ربا بعد از آنکه حرمتش ظاهر شده باشد و رشوه و قمار و کم کردن
کیل و وزن و فحش گفتن زنان عفیفه و لواطه و گواهی دروغ و ناامید شدن از رحمت 560 خدا در آخرت و دنیا و
ایمن بودن از عذاب خدا و ارتکاب معصیت و اعانت ظالمان و میل قلبی بسوي ایشان و قسم دروغ بر امر گذشته و حبس حقوق
مسلمانان با قدرت بر اداء و دروغ و تکبر و اسراف و مال را بعبث ضایع کردن و خیانت و حج را سبک شمردن و بیعذر تأخیر
کردن و جنگ کردن با دوستان خدا و اصرار بر گناهان و ایضا ابن بابویه در کتاب خصال اکثر این مضمون را بچندین سند از
اعمش روایت کرده است که حضرت صادق علیه السّلام فرمود که اینها شرایع دین است از براي کسی که متمسک شود باینها و
اراده کند خدا هدایت او را و بعد از آن اکثر این مضامین را که با مذهب حق شیعه موافق است بیان فرموده و زیاده بر آنها فرمود
صفحه 143 از 190
و زن را که بقبر برند بعرض « تعالی جدك » که نماز نکنند در پوست میته هر چند هفتاد مرتبه دباغی کنند و در افتتاح نماز نگویند
از جانب لحد برند و مربع کنند و خر پشته نکنند و محبت دوستان خدا و ولایت ایشان واجب است و بیزاري از دشمنان ایشان واجب
است و از آنها که ستم کردند بر آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و هتک حجاب آن حضرت نمودند و از فاطمه فدك را
غصب کردند و میراث او را منع کردند و حق شوهر او را و قصد کردند که خانه او را بسوزانند و اساس ظلم بر اهل بیت گذاشتند و
تغییر سنتهاي رسول (ص) دادند و بیزاري از طلحه و زبیر و معاویه و اصحاب ایشان و خوارج واجبست و بیزاري از قاتل حضرت
امیر علیه السّلام و جمیع قاتلان ائمه واجب است. و از جمله مؤمنانی که ولایت ایشان واجب است جابر انصاري و عبد اللّه بن
الصامت را نیز حساب کردهاند و فرموده است که اصحاب حدود فاسقانند نه مؤمنان و نه کافران و شفاعت جایز است از براي ایشان
و از براي مستضعفان هرگاه پسندد خدا دین ایشان را و در کبایر اول مرتبه شرك بخدا ذکر کرده است و چون این دو حدیث معتبر
السند از دو معصوم بزرگوار (ع) در بیان شرایع دین حق وارد شده بود در این رساله ایراد نمودم (هفتم) چون اکثر متکلمین در
معارف ایمانی تقلید را کافی نمیدانند و واجب میدانند تحصیل یقین بمعارف را بدلیل خلاف کردهاند در وقت تکلیف بمعارف
بعضی گفتهاند که وقتی مکلف میشود که ممکن باشد او را تحصیل علم بمعارف زیرا که شرط است در تکلیف کسی که قادر
باشد بر آنچه مکلف بآن شده است و تمیز میان آن و غیر آن بکند پس قبل از این حال تکلیف آن محال است و بعد از آن مکلف
میشود بآن خواه ببلوغ شرعی رسیده باشد خواه نرسیده باشد پس ممکن است چندین سال قبل از بلوغ شرعی مکلف شود و ممکن
است که چند سال بعد از آن نیز مکلف نشود باعتبار اختلاف و مراتب ادراك مردم در قوت و ضعف و بعضی از فقهاء گفتهاند
وقت تکلیف بمعارف همان وقت تکلیف بسایر عبادات است که اول بلوغ باشد اما بعد از تحقق بلوغ اول واجب است که مبادرت
نماید به تحصیل معارف پیش از اتیان 561 باعمال و از شیخ طوسی نقل کردهاند که پسر در سن دهسالگی اگر
عاقل باشد مکلف بمعرفت میشود و بحث کردهاند که احادیث بسیار وارد شده است که قلم برداشته شده است از صبی تا بالغ شود
پس باید پیش از بلوغ مکلف بمعرفت نباشد و بر قول سابق اعتراض کردهاند که چون میشود که اناث با ضعف عقل ایشان بعد از نه
سالگی مکلف باشند و ذکور با آنکه عقل ایشان اکمل است تا ابتداي سال شانزدهم مکلف بمعرفت نباشند و باز خلاف کردهاند در
آنکه مکلف در وقتی که مشغول نظر و فکر است چون معارف خمسه نظري است آیا کافر است یا مؤمن سید مرتضی جزم کرده
است که کافر است و شیخ زین الدین گفته است که این بسیار مشکل است زیرا که لازم میآید که حکم کنیم بکفر همه کس در
اول کمال عقلش که اول وقت تکلیف بمعرفت است و باید که اگر در این وقت بمیرد مخلد در جهنم باشد و این بسیار بعید است از
عدالت حقتعالی وسعت رحمت او بلکه در بعضی از صور ظلم لازم میآید و تکلیف ما لا یطاق مگر آنکه گوئیم این نوع از کفر
صاحبش معذب نیست و گوئیم که اجماعی که کردهاند در آنکه کافر مخلد در جهنم است در باب کافري است که از روي اعتقاد
اختیار کفر کرده باشد و اگر کسی گوید که هرگاه از اهل جهنم نباشد باید داخل در بهشت شود بنا بر آنکه واسطهاي نیست میان
این دو شق پس میباید غیر مؤمن مخلد در بهشت باشد و این خلاف اجماع است که غیر مؤمن داخل بهشت نمیشود در جواب
گوئیم که ممکن است داخل شدن او در بهشت تفضلی باشد از جانب خدا مانند اطفال و اجماع مخصوص کسی باشد که مکلف
بایمان باشد و مدتی بر او گذشته باشد که ممکن باشد او را تحصیل ایمان کردن و تقصیر کرده باشد و تحقیقش آنست که چنین
کسی را نه حکم بایمان او میتوان کرد نه حکم بکفر او حقیقت در مدت نظر و فکر بلکه به تبعیت پدر و مادر حکم بایمان او
میکنند مانند اطفال زیرا که تکلیف تمامی بر او متحقق نشده است که از حکم اطفال بیرون رود پس او باقی است بر آن حالت تا بر
او زمانی بگذرد که ممکن باشد او را نظري که موصل بایمان باشد تمام شد کلام شهید ثانی و نزد فقیر حق آنست که چنانچه
دانستی که مراتب ایمان مختلف است و هر کسی در حالی بمرتبهاي از مراتب ایمان مکلف است و خداوند میفرماید لا یُکَلِّفُ اللَّهُ
نَفْساً إِلَّا ما آتاها حقتعالی تکلیف نمیکند نفسی را مگر آنکه قابلیت آن را باو داده است. و برقی و عیاشی و کلینی بسندهاي معتبر از
صفحه 144 از 190
زراره و حمران و محمد بن مسلم و حمزه طیار روایت کردهاند که حضرت صادق علیه السّلام فرمود که بنویسید از قول ما و اعتقاد
ما آنست که خداوند حجت میگیرد بر بندگان بآنچه بایشان داده است و شناسانیده است پس رسول بسوي 562
ایشان فرستاد و کتاب بر او نازل گردانید و در آن کتاب امر و نهی کرد امر کرد بنماز و روزه و فرمود اگر بخواب بروید بر شما
حرجی نیست چون بیدار شوید قضا کنید و در روزه اگر بیمار شوید افطار کنید بعد از صحت قضاء کنید و هم چنین در جمیع
تکالیف کار را بر ایشان آسان کرده است و در هر امري خدا را بر آدمی حجتی هست و خدا را در آن مشیتی هست و من نمیگویم
که بایشان گذاشته است و هر چند خواهند میتوانند کرد بلکه خدا هدایت میکند بعضی را بتوفیقات خاصه و بعضی را بخود
وامیگذارد و آنچه را بایشان تکلیف کرده است کمتر از وسعت و قدرت ایشانست و هر چه بر ایشان دشوار بوده است از ایشان
برداشته است و لیکن مردم در ایشان خیري نیست که با این وسعت شریعت مخالفت کنند همچنانکه فرموده است در باب جهاد که
نیست بر ضعیفان و نه بر بیماران و نه بر آنها که نمییابند آنچه خرج کنند حرجی و تنگی و نیست بر محسنان و نیکوکاران راه
احترازي و خدا آمرزنده و رحیم است و نه بر آنها که چون بنزد تو میآیند که ایشان را سوار کنی تو میگوئی من نمییابم چیزي که
شما را بر آن سوار کنم برمیگردند و آب از دیدههاي ایشان میریزد پس خدا از اینها همه تکلیف را برداشت چون خرجی نمییافتند
و بر ایشان دشوار بود و برقی و دیگران بسندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که خدا حجت نمیگیرد بر
مردم مگر بآنچه بایشان داده است و ایشان را شناسانیده است و ایضا بسندهاي معتبر از آن حضرت روایت کردهاند در تفسیر قول
حق تعالی که نبوده است که خدا حکم کند بگمراهی گروهی بعد از آنکه ایشان را هدایت کرده باشد تا بیان کند از براي ایشان
آنچه باید از آن بپرهیزند حضرت فرمود که یعنی بشناساند بایشان آنچه باعث خوشنودي او است یا باعث سخط و غضب او است و
خدا فرموده است فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها یعنی بیان کرد از براي هر نفسی آنچه باید بکند و آنچه باید ترك کند و ایضا فرموده
است إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً حضرت فرمود یعنی راه را باو شناسانیدیم یا اخذ میکند یا ترك میکند و باز فرموده
است ما قوم ثمود را هدایت کردیم پس ایشان کوري را بر هدایت اختیار کردند و در حدیث دیگر فرمود که هیچ کس نیست مگر
آنکه حق بر او وارد میشود و نزد او ظاهر میگردد خواه قبول کند و خواه قبول نکند و کلینی روایت کرده است که از آن حضرت
پرسیدند که معرفت کار کیست فرمود کار خداست و بندگان را در آن عملی و دخلی نیست و ایضا روایت کرده است که عبد
الاعلی از آن حضرت پرسید که آیا در مردم آلتی و حالتی قرار دادهاند که بمعرفت بآن آلت توان رسید فرمود نه پرسید که آیا
ایشان را تکلیف بمعرفت کردهاند فرمود نه بر خدا واجب است که تلقین او کند خدا تکلیف 563 نکرده است
نفسی را مگر بوسع و آسانی و تکلیف نکرده است مگر چیزي را که باو عطا کرده است و در حدیث دیگر فرمود که شش چیز
است که مردم را در آن کاري و اختیاري نیست معرفت و جهل و رضا و غضب و خواب و بیداري و در حدیث دیگر فرمود که خدا
را نیست بر خلق که بشناسند و خلق را بر خدا هست که ایشان را بشناساند و بعد از آن خدا را نیست بر همه خلق هست که بعد از
شناسانیدن ایشان قبول کند و ایضا از آن حضرت پرسیدند که کسی که چیزي را نداند بر او چیزي هست فرمود نه و بروایت دیگر
فرمود که آنچه خدا عملش را از بندگانش محجوب گردانیده است بر ایشان در آن تکلیفی نیست و ابن بابویه و دیگران بسندهاي
صحیح روایت کردهاند از آن حضرت که رسول خدا فرمود که برداشتهاند از امت من نه چیز را خطا و فراموشی را و آنچه ایشان را
بر آن اکراه کنند و آنچه ندانند و آنچه طاقت آن نداشته باشند و آنچه مضطر باشند بآن و حسد و فال بد و تفکر در وسوسهها در
احوال خلق مادام که بلب سخن نگویند از این قبیل اخبار بسیار است و در معنی آنها نیز سخن بسیار است که در سایر کتب خود
ایراد نمودهام ما مجملا معلوم است که تا حقتعالی چیزي را بکسی نشناساند و در آن باب حجت بر او تمام نکند او را بر ترك آن
عقاب نمیکنند و اتمام حجت انواعی دارد و یک قسم آنست که کسی پدر و مادر او مسلمانند و در بلاد اسلام نشو و نما کرده است
و مذهب حق در نفس او جا کرده است در اول بلوغ اطمینانی دارد بدین حق و این نیز چند قسم است (اول) آنکه بمحض حسن ظن
صفحه 145 از 190
بپدر و مادر و خویشان و استاد از روي تقلید ظنی بآن بهم رسیده است و دور نیست که از براي اکثر خلق همین کافی باشد چنانچه
سابقا مذکور شد (دویم) آنکه در این مدت بتدریج دلایل اجمالیه بگوش او خورده است و در اول بلوغ یا علم یا ظن قریب بعلم از
روي دلایل بهم رسانیده است او نیز بطریق اولی کافی است و اگر طالب یقین باشند هر دو بطاعت و عبادات و در تحصیل علوم حقه
اشتغال نمایند و پیوسته بتضرع و ابتهال از کریم ذو الجلال طلب نهایت معرفت بکنند روز بروز ایمان ایشان در ترقی و تزاید خواهد
بود تا آنکه باعلی مدارج یقین بحسب قابلیت خود برسند و اگر تقصیري در این ابواب بکنند اگر فتنه مضله بایشان عارض نشود که
ایشان را از دین برگرداند محل عفو الهی حضرت رسالت پناهی و ائمه هدي علیه السّلام خواهند بود و اگر العیاذ باللّه از دین
برگردند تقصیر خودشان خواهد بود و اما جمعی که در بلاد اهل خلاف میباشند اگر تعصب را بگذارند و طالب حق شوند
بمقتضاي وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا البته حقتعالی بالطاف خفیه وسیلهاي از براي هدایت ایشان برمیانگیزاند و ایشان را
هدایت میکند و اگر نکند ایشان را معذور میدارد چنانکه گذشت و اگر بناي امر خود 564 را بر تعصب گذارند و
گوش بحق ندهند و راسخ در دین خود بمانند مقصر خواهند بود و معذور نیستند و بسا باشد که بعضی از ایشان که حق بر ایشان
وضوحی بهم رسانیده باشند داخل مرجون لامر اللّه باشند اما جمعی که مشغول نظر باشند و متفحص دین حق باشند و خود را از
تعصب و اغراض خالی کرده باشند و حق بر ایشان ظاهر نشود شک نیست که ایشان معذورند و اگر به بهشت عنبر سرشت نروند
بجهنم نخواهند رفت و احوال مستضعفین و مرجون لامر اللّه و امثال ایشان سابقا مذکور شد و مجمل باید دانست که حقتعالی بر
احدي از عباد ظلم نخواهد کرد و تا حجت بر ایشان تمام نکند ایشان را عذاب نمیکند و تفکر در خصوصیات احوال ایشان ضرور
نیست بلکه اجمالا کافی است و بهمین قدر که مذکور شد اکتفاء توان نمود.
فصل بیستم